اهل زمینم
به جستجوی دختری ز دیار آسمانها
که زلفکان نیلگونش
در تلالو خورشید گرهی ابدی یافته ..
نشانی اش را اما
بیداد روزگار سالهاست که بر باد داده است ..
چند روزیست می دانم عشق چیست...
اضطراب چیست..
چند روزیست می دانم هجوم خیال کسی در نیمه شب چه حسی دارد...
من تنها چند روز دارم..
چشمان تو شناسنامه ی مرا تغییر داد...
و دستان تو
وطن نام گرفت..
(سهند-مرداد ۱۳۸۸)
------
عکس:
پاییز : ۱۳۸۷
به یاد آن غروبی که
سرخی اش سرخی ها را یاد آورم بود
دیشب را زبی یادیش
تا طلوعی دوباره دردآفرینی نمودم ..
باشد که خاطرش مرهمی گردد
براین درد بی درمان و این سوز سوزان..
کجایی پس ای درد آشنا ..
داشتیم سریال نگاه میکردیم....
بی روح تر از این دوبله ندیده بودم....همسر یا دردسر..
به زور نشسته بودم...به زور که نه...به خاطرِ خاطر ِ کسی...
-وای چقدر رومانتیکن...
(گوشه چشمشو پاک کرد)
-آخییییییی....(تو فیلم همدیگرو بغل میکنن ۲ نفر)
-چقدر قشنگه....!!!
۲ ساعت بعد...
من:
یه ۱ سالی هست که میخوام یه چیزی بهت بگم...حرف تو دهنم نمیچرخه.
اون:
چی؟
من:
تا حالا موقیعتش پیش نیومده بود....دنبال یه فرصت مناسب میگشتم تنها باشیم...
اون: مگه چی میخواستی بگی؟
من: فکر میکردم تا حالا خودت از نگاهم فهمیده بوده باشی...
دوست دارم...
اون:
اه...اه...انقدر از این رمانتیک بازیا بدم میاد....
من:
...