کاش اون فنجون چایی بودم که تو خستگیات ازش مینوشی و اون یواشکی از لبای خسته و صورتی رنگت دسته دسته گل بوسه میچینه. همون فنجونی که تو داغی چاییش به آغوش دستات راش میدی و از تماس کف دستت با برآمدگیاش غرق لذت میشی! کاش من فنجون چایت بودم...
از تارم فرود آمدم ، کنار برکه رسیدم . / ستاره ای در خواب طلایی ماهیان افتاد . / رشته ی عطری / گسست . / آب از سایه ی افسوسی پر شد . / موجی غم را به لرزش نی ها داد . / غم را از لرزش نی ها چیدم ، به تارم بر آمدم ، به آیینه رسیدم . / غم از دستم در آیینه رها شد ؛ / خواب آیینه شکست . / از تارم فرود آمدم ، میان برکه و آیینه ، گویا گریستم .
(سهراب ) *************** سلام ... خوبی ؟
فی می نیست
شنبه 26 مهرماه سال 1382 ساعت 04:44 ب.ظ
سلام دوست من . . . جالب بود . . .
« تارا »
از تارم فرود آمدم ، کنار برکه رسیدم . /
ستاره ای در خواب طلایی ماهیان افتاد . /
رشته ی عطری /
گسست . /
آب از سایه ی افسوسی پر شد . /
موجی غم را به لرزش نی ها داد . /
غم را از لرزش نی ها چیدم ، به تارم بر آمدم ، به آیینه رسیدم . /
غم از دستم در آیینه رها شد ؛ /
خواب آیینه شکست . /
از تارم فرود آمدم ، میان برکه و آیینه ، گویا گریستم .
(سهراب )
***************
سلام ... خوبی ؟
کاش منم قوریه چایی بودم که رویه سماور قلقل میجوشه
فک می کنی یه فنجون چای با ماه آسمون نسبتی داره ... من جفتشو یکی می بینم ....
واقعا خوش به حال فنجون چای و خیلی خوب توصیف کردی. موفق باشی