این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

.




کاش اون فنجون چایی بودم که تو خستگیات ازش می‌نوشی و
اون یواشکی از لبای خسته و صورتی رنگت دسته دسته گل بوسه می‌چینه.
همون فنجونی که تو داغی چاییش به آغوش دستات راش می‌دی و
از تماس کف دستت با برآمدگیاش غرق لذت می‌شی!
کاش من فنجون چایت بودم...
 
خانوم دختر
نظرات 5 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:33 ب.ظ http://arlyrics.persianblog.com/

سلام دوست من . . . جالب بود . . .

اشک شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 03:12 ب.ظ http://ashkeh-mahtab.persianblog.com

« تارا »

از تارم فرود آمدم ، کنار برکه رسیدم . /
ستاره ای در خواب طلایی ماهیان افتاد . /
رشته ی عطری /
گسست . /
آب از سایه ی افسوسی پر شد . /
موجی غم را به لرزش نی ها داد . /
غم را از لرزش نی ها چیدم ، به تارم بر آمدم ، به آیینه رسیدم . /
غم از دستم در آیینه رها شد ؛ /
خواب آیینه شکست . /
از تارم فرود آمدم ، میان برکه و آیینه ، گویا گریستم .

(سهراب )
***************
سلام ... خوبی ؟

فی می نیست شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 04:44 ب.ظ

کاش منم قوریه چایی بودم که رویه سماور قلقل میجوشه

آلبالو یکشنبه 27 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:28 ق.ظ

فک می کنی یه فنجون چای با ماه آسمون نسبتی داره ... من جفتشو یکی می بینم ....

شادی یکشنبه 27 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:51 ق.ظ

واقعا خوش به حال فنجون چای و خیلی خوب توصیف کردی. موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد