بدوید که غفلت موجب پشیمانیست... آقا جان جمله آخرو من میگم، هر کی تونس روش یه چیزی بگه، برنده اس... خب؟ باشه؟ تا یار که را خواهد و میلش به چه باشد... دِ بیا...
آلبالو
چهارشنبه 21 آبانماه سال 1382 ساعت 12:35 ق.ظ
اولا چه عجب از خانوم خانوما!!!!! دوما بابا ایول .... سوما اممممم.... چهارمندشم جایزشو نگفتی ... پنجمندشم عجب یار ناز داریه این یار ! ششمندشم منم می گم وفا کشیم و ملامت کشیم و خوش باشیم .... که در طریقت ما کافریست رنجیدن .... البته ربطی نداشت ولی خب اومد دیگه ... ما برنده شدیم ؟
در همه آن لحظه های تلخ یا نا تلخ ، ... می رود چار اسبه فرمان نگاه من ... گر به کار خود فرو باشید ... یا به کار مردم دیگر ... یا به کاهیده زبار خود ... یا بیفزوده به بار مردم دیگر ؛ ... دیده بانی می کنم ناخوب و خوب کارهاتان را... بی خیال از دستکار سردستان در من ... کاوش بی هوده ی مردم نمی بندد رهی بر من . ... بیهده نشکسته ام من ... بر عبث ننهاده ام نقشی شکسته بر شکسته . ... هر چه تان با گردش زنجیر من بسته . ... گر به تلخی بر لب خاموش واری می نشینم ، ... گر به حسرت می فزایم ، یا به رنجی می گشایم ، .... من ، من لبخنده ی روزان تلخ و دردناک بیدلی خلوت گزینم . ....
اولا چه عجب از خانوم خانوما!!!!! دوما بابا ایول .... سوما اممممم.... چهارمندشم جایزشو نگفتی ... پنجمندشم عجب یار ناز داریه این یار ! ششمندشم منم می گم وفا کشیم و ملامت کشیم و خوش باشیم .... که در طریقت ما کافریست رنجیدن .... البته ربطی نداشت ولی خب اومد دیگه ... ما برنده شدیم ؟
هوا را از من بگیر
خنده هایت را هرگز !
.....................
ربط اینم خودتون پیدا کنید !!!!!
سلام!یه سوال! آرشیو اینجا کار نمیکنه؟
اااااااا منم همین سوال و داشتم ... ارشیو اینجا کار نمیکنه؟؟؟
در همه آن لحظه های تلخ یا نا تلخ ، ...
می رود چار اسبه فرمان نگاه من ...
گر به کار خود فرو باشید ...
یا به کار مردم دیگر ...
یا به کاهیده زبار خود ...
یا بیفزوده به بار مردم دیگر ؛ ...
دیده بانی می کنم ناخوب و خوب کارهاتان را...
بی خیال از دستکار سردستان در من ...
کاوش بی هوده ی مردم نمی بندد رهی بر من . ...
بیهده نشکسته ام من ...
بر عبث ننهاده ام نقشی شکسته بر شکسته . ...
هر چه تان با گردش زنجیر من بسته . ...
گر به تلخی بر لب خاموش واری می نشینم ، ...
گر به حسرت می فزایم ، یا به رنجی می گشایم ، ....
من ، من لبخنده ی روزان تلخ و دردناک بیدلی خلوت گزینم . ....
« نیما یوشیج »
تبم ترسم که پیراهن بسوزد / ز حرم آه من آهن بسوزد
مرا فردوس میباید که ترسم / دل دوزخ به حال من بسوزد
فریدون مشیری
....!
اشتباه کردی ...........
حاکم منم و حکم رو هم هم پیک میخونم ...
بسه .... دیگه پی حکم دل بودن بسه
با اون همه آسی که تو دستته ؛ تا حالا چند بار بهت ۲ لو خندوندن ؟
سلام ...
نمی دونم والا
بابای
از لحظه دیدار فقط خاطره ماندست