ترانه زیر به کامران و نوشته های آلبالوییش پیشکش میشود ...
اونی که با چشم گریون، عاشقونه مینویسه
مینویسه وقتی چشماش ، از عبور غصه خیسه
خالی از خاطره مونده ، تنها کارش انتظاره
میون این همه پاییز ، در به در پی بهار ه
مینویسه ، چون نوشتن واسه اون تیر خلاصه
واسه جرمی که نکرده ، قصه هاش خود تقاصه
مرد قصه گوی قصه ! چرا بی صدا نشستی؟
بنویس ! بغضتو بشکن! که بدونن زنده هستی!
بنویس : از تو و از من ، از شبای نیمه روشن
شب جون دادن شعله ، بوی عطر آخرین زن
بنویس: که خیلی وقته ، کسی عاشقی نکرده
قربون مردای عاشق، قربون هر کی که مرده
بنویس : دزدیدن از ما، جون پناه هق هقم رو
اون همیشه با منِ من ، اون همیشه عاشقم رو
مرد قصه گوی قصه ! چرا بی صدا نشستی؟
بنویس ! بغضتو بشکن! که بدونن زنده هستی!
ننویس : تو این زمونه، دلای آدما صافه
تیغ لوطی ، مدتی هست که گرفتار غلافه!
ننویس: از تو نوشتن، تنها چاره س، تنها کاره
آخه اون بهار گریون ، گریه هاتو دوست نداره
میدونم هق هق واژه ، همدم اشک چشاته
هر جای دنیا که باشی ، این ترانه چشم براته ...
مرد قصه گوی قصه ! چرا بی صدا نشستی؟
بنویس ! بغضتو بشکن! که بدونن زنده هستی!
آذر۸۲-ساحل دریای طوفانی خزر - پویا
فوق العاده بود...... و حرف دل همه دوستداران کامران.
کامران عزیز با نوشته هاش روی من خیلی تاثیر گذاشته٬من از طرفدارای خوبشم ٬ همیشه هم به وبلاگش میرم و نوشته هاشو میخونم امیدوارم همیشه نوشتنو ادامه بده...........
رستی پویا جان شما هم خیلی خوب مینویسی
سیلام بد نگذره؟
شمال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوب بود
سلام خیلی قشنگ نوشتی ....کاش به منم یه سری بزنی کسی از کامران خبر داره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟//اگه داره به منم بگین
آرام از کنار مردمی که با صدای بلند زاری می کردند گذشتم. به یاد شبی افتادم که به آسمان پر ستاره خیره شده بودیم. گفت:"می خواهم بدانم در پس این ستارگان زیبا چیست؟ جهان چقدر وسعت دارد؟" و بعد از چند هفته به جوابش رسید... همیشه از این سوالها می کرد و من می فهمیدم در پس آن چهره آرام و مهربان، دریایی عمیق و متلاطم از احساس وجود دارد. احساسی که هیچگاه بروزش نمی داد... وقتی پیکر سپید پوشش را در دل خاک نهادند، احساس خاصی نداشتم. می دانستم که او آنجا نیست. دلم به سوی دیگری نشانه می داد. جایی که باید سراغش را می گرفتم آنجا نبود.
سلام دوست عزبز
واقعا عالی بود :)
kheili ghashang minevisi aziz. weblog et matlabash aliyee va kheili amigh, lezat bordam va omidvaram hamishe movafagh bashi,
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب،
دور خواهم شد از این خاک غریب.
که در آن هیچکسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدا کند.
خوش باشی بای ^_^
من هم روزی می نوشتم... افسوس*
من نیز تمام وجودم را ـ اگر وجودی باشد دیگر ـ نثار تنها دوستم کامران می نمایم ..ببینید ..او این است ..خود خود او .. این نوشته هافریاد می زنند که ..این منم ..کامران .. حتی اگر بغض بجا مانده اش در گلو باشد ..در عجبم اگر نشناسیدش ..
شاه کار بود!
کامران:زندگی سخت گرفته؟تو بیخیالش باش.
اینو بدون تاآخرین نفس همه ما باهاتیم.کم نمیاریم.
باید موندویاد داد موندنو...
تابعد...
dash pouyaa mesle hamishe bahal bood
mer30
kamran vaghean ali minevisi
vali ye chizi
zendeghi ye bazie ke harcheghadr ghavaninesho jedi tar begiri sakhtar mishe
pas bikhial dorooze darbedari
khodemoono eshghast
درود.. خیلی زیبا بود
سلام..وب لاگ قشنگی داری...به منم سر بزن و بگو نظرت در مورد تبادل لوگو چیه؟..منطزرم
سلام می کنم/.البالو.
می دونه براش مهم نیس
سلامممممممممممم
واقعا نمی دونم چی بگم .. من ... واقعا کم آوردم ... ممنونم
بنویس... بنویس ................