این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

دل خوشی ها کودکانه ما !




از همان روز اول که به دنیا می آییم دلمان خوش است
دلمان خوش است که مادری داریم که شیرمان می دهد
دلمان خوش است که پدری داریم که می توانیم با موهای سینه اش بازی کنیم
دلمان خوش است که همه گوسفند ها و گاو ها و مرغ ها برای شکم ما آفریده شده است
دلمان به این خوش می شود که زمین زیر پای ماست و آسمان هم ,
دلمان به قیافه خودمان توی آینه خوش می شود
به اینکه می توانیم چای بخوریم و ته مانده اش را بریزیم روی میز
یا دلمان خوش می شود به اینکه توی جیبمان یک دسته اسکناس داریم
دلمان به لباس نویی خوش می شود و به اصلاح سر و صورتی ذوق می کنیم
یا وقتی که جشن تولدی برایمان می گیرند
یا زمانی که شاگرد اول می شویم
دلمان ساده خوش می شود به یک شاخه گل یا هدیه ای که می گیریم
یا به حرف های قشنگی که می شنویم
دلمان به تمام دروغ ها و راست ها خوش می شود
به تماشای تابلویی یا منظره ای یا غروبی یا فیلمی در سینما و شکستن تخمه ای
دلمان خوش می شود به اینکه روز تعطیلی را برویم شمال و خوش بگذرانیم مثلا با خنده های بی دلیل ,
یا سرمان را تکان بدهیم که حیف فلانی مرد یا گریه کنیم برای کسی
دلمان خوش می شود به تعریفی از خودمان و تمسخری برای دیگران
یا به رفتنی به مهمانی و نگاه های معنی دار و اینکه عاشق شده ایم مثلا
دلمان خوش می شود به مستی و دود سیگاری و غرق شدن در رویاهای بی سرانجام
به خواندن شعر های عاشقانه و فرستادن نامه های فدایت شوم
دلمان ساده خوش می شود با آغوشی گرم و حرف هایی داغ
دلمان خوش است که همه چیز رو براه است
که همه دوستمان دارند
که ما خوبیم.
چقدر حقیریم ما....
چقدر ضعیفیم ما...
دلمان خوش است که می نویسیم و دیگران می خوانند و عده ای می گویند , آه چه زیبا
و بعضی اشک می ریزند و بعضی می خندند
دلمان خوش است به لذت های کوتاه
به دروغ هایی که از راست بودن قشنگ ترند
به اینکه کسی برایمان دل بسوزاند یا کسی عاشقمان شود
دلمان خوش می شود به برآوردن خواهشی و چشیدن لذتی
و وقتی چیزی مطابق میل ما نبود
چقدر راحت لگد می زنیم و چه ساده می شکنیم همه چیز را
با شاخه گلی دل می بندیم و با جمله ای دل می کنیم
دلمان خوش است به هم خوابگی های بی اعتنا
به شب های دو نفری و نفس های نزدیک
...
روز و شب ها تمام می شود و زمان می گذرد
دلمان خوش می شود به اینکه دور وبرمان پر می شود از بچه ها
دلمان به تعریف خاطره ها خوش می شود و دادن عیدی
دلمان به اینکه دکتر می گوید قلبت مشکلی ندارد ذوق می کند
و اینکه می توانیم فوتبال تماشا کنیم و قرص نیتروگلیسیرین بخوریم
دلمان به خواب های طولانی و بیداری های کوتاه خوش است
و زمان می گذرد
....
حالا دلمان خوش می شود به گریه ای و فاتحه ای
به اینکه کسی برایمان خیرات بدهد و کسی و به یاد مان اشک بریزد
ذوق می کنیم که کسی اسممان را بگوید
و یا رهگذری سنگ قبرمان را بخواند
و فصل ها می گذرد
...
دلمان تنها به این خوش می شود که موشی یا کرمی از گوشت تنمان تغذیه کند
یا ریشه گیاهی ما را بمکد به ساقه گیاهی
دلمان خوش است به صدای عبور آدم هایی که آن بالا دلشان خوش است که راه می روند روی قبر ما
و دلمان می شکند از لایه های خاکی که سنگ قبرمان را در مرور زمان می پوشاند
و اینکه اسممان از یاد بچه ها رفته است
و زمان باز می گذرد
...
دلمان خوش است به استخوان بودن
به هیچ بودن
به خاک بودن دلمان خوش است
به مورچه ها و موش ها و مارها
....
ما آدم ها چه راحت دلمان خوش می شود
مثل کودکانی که هنوز نمی فهمند
ما خیلی خوبیم
و من دلم به نوشتن همین چند جمله خوش است
چه کسی بود که می گفت دلم غمگین است ؟

 

هذیان آلبالو در یک نیمه شب زمستانی

نظرات 12 + ارسال نظر
نازلی دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 03:41 ق.ظ http://nazly1982.persianblog.com

و روزایی هم که تو آینه اون چیزی رو که میخوایم نمیبینیم میخوایم به همه زمین و زمان فحش بدیم... امیدمون از همه جا قطع میشه...حد اقل من اینجوریم...

بانوی اردیبهشت دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 08:57 ق.ظ http://banoyeordibehesht.persianblog.com

میدونی مسخره نکنی اما یاد بزرگترین راز دوران کودکیم افتادم....چرا اونی که تو اینه هست عین منه!!!

پویا -اعترافات یک متهم دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 10:41 ق.ظ http://www.pouyaa.com

دلخوشیم به دلخوشی ها ....

شیرین دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 11:36 ق.ظ http://www.moonlight1.persianblog.com

من بودم که می گفتم دلم غمگین است. امری بود؟

سارا دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:12 ب.ظ http://www.jojo2.persianblog.com

دل خوشییییییی عبث و بی حاصل..اه....

مهسا دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 02:28 ب.ظ http://mlove.persianblog.com

میدونی ٬منم ضعیفم من اصلا هیچ کاری نمیتونم بکنم !دل غمگین هست

فریاد خاموش دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 03:22 ب.ظ http://fariadekhamoosh.persianblog.com

یادم می آید روز اول که آمدم دلم خوش بود ..اما ..یادم
نمی آید روز آخر را که رفتم ..

گیسو دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 05:17 ب.ظ

همیشه نوشته هات روم تاثیر میذاره و یه تلنگر بهم می زنه نه دیگه نباید دلمو به این چیزا خوش کنم اما پس باید دلمو به چی خوش کنم کاشکی می گفتی کاشکی..........

[ بدون نام ] سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:36 ق.ظ

( سلام ... امیدوارم که خوب باشی ...)
وزشی می گذشت //
و من در طرحی جا می گفتم ، //
در تاریکی ژرف اتاقم پیدا می شدم . //
پیدا ، برای که؟ //
او دیگر نبود . //
آیا با روح تاریک اتاق آمیخت ؟ //
عطری در گرمی رگهایم جابجا می شد . //
حس کردم با هستی گمشده اش مرا می نگرد //
و من چه بیهوده مکان را می کاوم ؛ //
آنی گم شده بود .
« سهراب »

[ بدون نام ] سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:07 ق.ظ

ziba bood oo arezoo mikonam ke hamishe dele adamha hata be pashizi khosh bashad,...
doostdaretan,...
ghareebeh

طلا سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1382 ساعت 02:13 ب.ظ http://taliyeh.blogsky.com

بایددلخوش باشیم به همه اینها.
چه کنیم؟چاره ای نیست عزیزدل‌!!

آرمین چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:49 ب.ظ http://www.yellowrose.persianblog.com

سلام...
همینه زندگی ...
یه چرخه
خیلی زیبا بود موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد