دوباره نگاهت می کنم ..
تو همچنان می گریی
و من همچنان نگاهت می کنم ..
ایستاده ام و نگاهت می کنم ..
بی تفاوت..
سرد مثل سنگ ..
..
نمی دانم چرا به یاد آن روز می افتم ..
من می گریستم به پایت
و تو
می خندیدی ..
..
دوباره نگاهت می کنم ..
ناخود آگاه زهرخندی به روی لبانم می نشیند ..
فریاد خاموش
*
خوشحالم که چیزی نزدیک به دو سال از همکاری من و آلبالو می گذرد و اینکه دوباره فرصت
نوشتن در اینجا را یافتم
*
سلام
تولد دو سالگی وبلاگتون مبارک باشه ...
با یه آلبالوی دیگه اشتباهت گرفتم ولی خوب تو هم همون قدر خوشمزه ای!
و من هنوز دنبال اون کسی می گردم که به ما یاد داد چیارو فراموش کنیم و چیارو هرگز از یاد نبریم
چند روز پیش یه ورقی زدم کل این وبلاگو دوباره
همه خاطره هاش دوباره برام زنده شد
و از خودم پرسیدم چرا فریاد خاموش چند وقته که خاموشتر شده؟
خوشحالم که روشن شدی
سلام
فقط می تونم بگم خوشحالم که برگشتی!
سلام...تولدتون مبارک...
من خیلی وبلاگتون رو دوست دارم...نوشته هاتونو می خونم..
مطمئن باشید آدمای بی صدا زیادن که نوشته های پر قشنگتونو می خونن.زود زود بنویسید.
موفق باشی!
نمیدونم چرا همیشه دلم میخواس منم با شما ها این جا مینوشتم ولی نمیدونم چرا هیچوقت نشد...مهم نیس...
به به .... مگه از این بهترم میشه که یه دوست دوباره برگرده به خونه خودش ؟ واقعا بهتر از این نمیشه .. ممنونم .... خیلی خوشحالم کردی دوست قدیمی من ... قدمت رو روی چشمم گذاشتی .... امیدوارم گذشت زمون حال و روز دلتو بهتر از همیشه کرده باشه ... موفقیت تو توی زندگی آرزوی من و همه بچه هاست .... منتظر نوشته های قشنگت هستم ... خوندن نوشته های تو به من الهام میده .. برای نوشتن و زندگی کردن ...
اینو هستم این وبلاگ بدون تو اصلن جواب نمی ده.
سلام دوست خوبم .. من ما رو حسابی فراموش کردی .. حتی یه سر هم به ما نمیزنی .. ما هم از اون بی معرفتا بودیم که یه مدت اومدیم اینجا نوشتیم و رفتیم . حالا هم که ازت دعوت میکنیم بیا پیشم نمیای که هیچ .. بعدشم میگم بذار دوباره اینجا بنویسم .. اصلا تحویل نمیگیری .. من زمانی اینجا مینوشتم که تکیلا و کله خر و همین فریاد خاموش هم بودن .. اما ما رو حسابی فراموش کردید .. منتظر جوابت هستم .. خیلی دلم میخواد به دنیای این چند نفر بر گردم ..
تبریک من رو هم پذیرا باشید
و این برگشتنت عمریست همه را به حسرت وا داشته