هر روز می گفتی :دوستت دارم،دوستت دارم،تنها تو را دوست دارم
هر روز نهایت عشقم را نثارت می کردم
هر روز می گفتی:بی تو هرگز،بی تو هرگز
هر روز با تو بودم ،تنها با تو
هر روز می گفتی:دل تنگم هستی
هر روز به دیدنت می آمدم تا دیگر دل تنگ نباشی
...
هر روز تو می گفتی و من نشان می دادم
امروز من گفتم:دوستت دارم
تاشاید عشقت را ببینم
گفتم:بی تو هرگز
تا شاید حس کنم تنها با من خواهی بود
گفتم:دل تنگ هستم
تا شاید برای دیدنم تکاپویی کنی
اما تو تنها در جوابم خندید و گفتی:راست می گویی؟!
نوشته شیما
خوب واقعا راست می گفتی؟!!
خوش اومدی ... ولی .... هیچی
سلام تبریک خوش درخشیدی خانم گل
خوش اومدی!
منو یاد خودم انداختی چه بیرحمانه رفتار کردم نه؟؟؟؟؟؟؟؟
لاف ز برتری کم زن..
سنگ برابرت هستیم..
تیر بر ما چه می باری؟
نیمه ی دیگرت هستیم!
یاد شعرهای حمید مصدق افتادم..
تو به من خندیدی.. نمی دانستی..
درد سختیه!منم گرفتارشم!
زبل خان اینجا...زبل خان اونجا...زبل خان همه جا...
وبلاگ زیبایی داری
در کلبه تنهایی ام منتظر حضورت می مانم