این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

طعم مردن

 

 - مرگ چه مزه ایه ؟
- مزه یخ میده
- یعنی چی ؟
- یعنی تنت سرد میشه و زبونت بی حس
- درد نداره
- اگه گازش نزنی نه ,
- پس باید چه جوری خوردش ؟
- باید آروم آروم , میکش بزنی
- پس اینایی که یه دفه می میرن چی ؟
- این مدلش درد داره ... خیلی هم درد داره .
- دردش چه طوریه ؟
- مثل درد زنده بودن بعد از مردن اونی که دوستش داری .. فهمیدی ؟
- ... ام ... آره .. راست میگی ... خیلی درد داره .

 

نوشته آلبالو که دلش برای آدمایی که یهویی مردن خیلی غصه داره .

 


 

نظرات 20 + ارسال نظر
تندیسه تنهایی پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 03:04 ق.ظ http://talkme.blogsky.com

اما من فکر می کنم مرگ مزه یه یخ داغ رو داره یه مزه عجیب و شاید هم دلچسب

شاید... به هر حال این یه موضوع شخصیه

نیلوفرنگی پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 04:03 ق.ظ http://to0otfarangi.blogsky.com

از مرگ های ناگهانی نگو!
که حالم بهم می خوره! نباید بخوره! اما می خوره!
چون تجربش رو داشتم برای اطرافیانم!
تا نچشی! نمی تونی بفهمی چه مزه ی چیز گندی رو داره!

با نظرت موافقم

پسرک تنها پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 08:13 ق.ظ http://pesaraketanha.blogsky.com

واقعا غصه انگیزه
مخصوصا وقتی شایعات هم کنارش میاد دیگه...

نمیشه هیچی در موردش گفت

فراز پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 01:34 ب.ظ http://www.hozoor-birang.blogfa.com

خیلی بده که آدم یه هو یکی از عزیز ترین کساشو از دست بده خیلی درده وحشتناکیه...

درسته ..

valeria پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 09:22 ب.ظ

اما زنده بودن بعد اونی که دوستش داری دردش از اینم بیشتره...

خیلی بیشتر

دلتنگ پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 09:48 ب.ظ http://depress.blogfa.com

منم دلم براشون غصه داره مخصوصا که عزیزم مرده..بهترینم...

دعا می کنم جای اون خوب باشه

الهه نامقدس پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 09:48 ب.ظ http://unhollygoddess.blogfa.com

کامران از قیافت خوشم میاد

جدی !؟

الهه نامقدس پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 09:49 ب.ظ http://unhollygoddess.blogfa.com

بابایه مهربون

کلمه قشنگیه ...

قلب شکسته جمعه 18 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 03:33 ق.ظ

اگه هواپیما نتونست پرواز کنه.... جای اون ...یه عالمه آدم تونستن پرواز کنن..... راستش... تلخه .. ولی برای ما..... برای اطرافیانشون..... مخصوصا برای دختر کوچولوای بابایی و پسرایی که هنوز مونده تا اندازه باباشون قوی بشن ...مخصوصا برای مامان دختر کوچولوای بابایی... اونایی که امید زندگیشون پرواز کرده....حتی برای پسر کوچولوهایی که اندازه باباشونم قوی شدن سخته... برای اونا خیلی سخته و باورش غیر ممکن....ولی برای ما فقط غم انگیز و تلخه و غصمون میگیره...
اما.... به نظرم اونا خودشون راحت شدن.... دوست داشتم همراهیشون میکردم .....
خدا رحمتشون کنه .

نمی تونیم بگیم خودشون راحت شدن ... شاید زندگی رو بیشتر دوست داشتن ... ولی به هر حال امیدوارم به جای بهتری پرواز کرده باشن

فریاد خاموش جمعه 18 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:37 ق.ظ

مرگ ..چون زهر شیرین است این مرگ برایم ..

زهر شیرین ؟ یا ... من نمی دونم تو چرا به خونه بر نمی گردی و چیزی نمی نویسی ؟ ایمیلتو چک می کنی ؟ نکنه قهر کردی با منو و بر بچه ها ؟ به هر حال منتظریم .

مرمر جمعه 18 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:50 ق.ظ http://www.marmarkhanoom.persianblog.com

دل منم خیلی غصه داره...مرگ وحشتناکی بود!!

... همه مون غصه داریم ولی ... زود فراموشمون میشه ... نه ؟

مموش جمعه 18 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 10:13 ب.ظ

خیلی بد بود......دردناک و غمگین.....کاش اون روز هیچوقت نمی اومد.....

زندگیمون پره از کاش ...

درد آشنا شنبه 19 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 08:22 ق.ظ

می شد خونه خواهر من نسوزه اونم در اول زندگی مشترکش . میشد انفجاری نباشه و راه بندونی نبا شه و برای رسیدن به خونه ساعتها پرسه نزد تو خیابون .میشد مثل هر روز صبح به صدای خیرخواه که می گفت صبح به خیر پاسخ داد میشد....میشد.. اگر بعضی احساس مسولیث داشتند اگر دل داشتند اگر..

....

ساناز شنبه 19 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 04:44 ب.ظ http://ghatre-dar-bikaran.blogsky.com

سلام،خیلی سخته آدم توی خونش باشه و بهش خبر بدن که عزیز ترینش از دست داده
اون موقست که خودشو خیلی تنها می بینه و تنها امید و آرزوش هم مثل گلی جلوش پر پر شد
خیلی سانحه ی ناراحت کننده و اندوهگینی بود
خدا به همشون صبر بده
یا حق

منم به همین امیدم .. سخته . ولی ... امید به خدا ....

مموش شنبه 19 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 07:45 ب.ظ

میدونی دردناک تر چیه؟؟؟اینه که یه نفر فقط واسه تو مرده باشه....فقط وفقط برای تو................

؟!

عطیه مهربون شنبه 19 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 10:28 ب.ظ

نه عمو جان درد پدر مرده را پدر مرده می فهمد...ولی درد کسی که عزیزش توی هواپیما بوده و یک سقوط تلخ..!! رو فقط امثال منی می فهمن که برادرشون توی هواپیما بوده....به خاطر بسپار...نمیدونی کجای آدم آتش میگیره میگیره..نمیدونی! :(( ....... من هم به خاطر سپردم..بهمن ۱۳۸۰ را... سقوط توپولوف خرم آباد را...دامنه سپید کوهی که امروز سیاه روی است
را..ضجه های مادرم را...فد خم کردن پدرم را...از دست رفتن تنها برادرم را.. بیهوش شدن خواهرم را... تو بگو من چه بگویم که مشکلم دو تاست...
به خاطر سپردن سی ۱۳۰ و به یاد آوردن توپولوف....تو بگو...

... چی بگم عموجون .... چی بگم .

عادله شنبه 19 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:27 ب.ظ http://aeko.blogsky.com

راست می گی ...خیلی درد داره!

... آره خب ... خیلی

پردیس دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 10:09 ب.ظ http://jinglebells.persianblog.com

از فکرشم دردم می گیره

درداشنا چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 09:30 ق.ظ

از همه گفته شد براشون اشکها ریختیم ولی هیچ کس ندید ونشنید صدای بچه های کوچیکی که موقع انفجار بازی می کردن و یهو سوختن با اون تن کوچولوشون کاش نمی دیدم حالا هر روز موقع رفتن و برگشتن به خونه یه چیزی به قلبم چنگ میزنه - یه ساختمون سیاه دود گرفته بین راه خونه

delphica پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 01:41 ب.ظ http://delphica.persianblog.com

خیلی هم درد داره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد