همه برگا که باهم زرد نمی شن. ولی بالاخره یه روزی همشون ریختن. باید بریزن.چه برقصن و چه نه. باید بریزن نه بخاطر رقصیدنشون، که فقط یه بهونه است. باید بریزن چون سست شدن
فریاد خاموش
سهشنبه 22 آذرماه سال 1384 ساعت 07:36 ق.ظ
آری ..آن برگ را خوب یادم است همان برگ سرسبز و پر نشاطی که روزها در آرزوی وزش نسیمی ذرات شبنم چونان اشک به پای بوته اش فرو می ریخت ..خوب یادم است روزی که باد اورا از دست نسیم ربود ..دیگر برگ دل در گرو باد نهاده بود ..اما نمی دانست که تنها مهمان یک شب است برای باد ..باد اورا نیز رها کرد ..چون باقی ..چه کسی باور می کرد برگ یک شبه زرد گردد ..
عطیه مهربون
سهشنبه 22 آذرماه سال 1384 ساعت 07:54 ق.ظ
جالبه خوشم میاد از این طرز فکر خوبه تو همه چیزو واقعی می بینی من دوست دارم
عطیه مهربون
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1384 ساعت 02:23 ق.ظ
و من دیوانه این نوشته توام... میدانی ؟
همه گفتند برگ برنده تویی... ولی وقتی صدای خش خش برگ پاییز روی زمین را شنیدم خودم را دیدم...من هم صدای شکستن خودم را شنیدم! مثل برگ پاییز....صدای خرد شدنی که در دل من لرزه و دردل عابر طنین می اندازد...
همه برگا که باهم زرد نمی شن. ولی بالاخره یه روزی همشون ریختن.
باید بریزن.چه برقصن و چه نه. باید بریزن نه بخاطر رقصیدنشون، که فقط یه بهونه است.
باید بریزن چون سست شدن
آری ..آن برگ را خوب یادم است همان برگ سرسبز و پر نشاطی که روزها در آرزوی وزش نسیمی ذرات شبنم چونان اشک به پای بوته اش فرو می ریخت ..خوب یادم است روزی که باد اورا از دست نسیم ربود ..دیگر برگ دل در گرو باد نهاده بود ..اما نمی دانست که تنها مهمان یک شب است برای باد ..باد اورا نیز رها کرد ..چون باقی ..چه کسی باور می کرد برگ یک شبه زرد گردد ..
برگ از درخت خسته میشود...پاییز بهانه است!
آفرین خوب نوشتی به منم یه سر بزن خوشحال میشم بای...
و ناعادلانه ترین حکم تاریخ رقم خورد..
...
قشنگ بود
سلام.
چه قشنگ بود ..:)
جالبه خوشم میاد از این طرز فکر خوبه تو همه چیزو واقعی می بینی من دوست دارم
و من دیوانه این نوشته توام... میدانی ؟
همه گفتند برگ برنده تویی... ولی وقتی صدای خش خش برگ پاییز روی زمین را شنیدم خودم را دیدم...من هم صدای شکستن خودم را شنیدم! مثل برگ پاییز....صدای خرد شدنی که در دل من لرزه و دردل عابر طنین می اندازد...
زیبا بود.
اون پاییز نبود که حکم داد ... سرنوشت بود .
ر