واژه عشقو که می کوبم روی صفحه کلید
صدای تق تق اون , شکل صدای قلبمه
این پرینتی که گرفتم از , تموم صحبتات
توی پاسگاه دلت , نامه حکم جلبمه
من که چشمامو گذاشتم پای این شیشه سرد
حقش این نبود که برگردی بگی که حقمه
تو که رفتی صدای بستن در اومد و بعد
تازه فهمیدم چقد " فرصت عاشقی " کمه .!!
* آلبالو .
kheily aaly neveshte boodin.toye ghorbate inja vaghean be delam neshast.khoda ghovvat
......................................................
دلم لک زده بود واسه این شعرای دوس داشتنی و دلنشینت.
ولی خداییش عشق اینترنتی هم آخرشه دیگه. واسه خودمون می تونیم یه موهوم خیالی،درست همونطوری که دوس داریم تصور کنیم.حیف که معمولا آخرش به یه جا ختم می شه...از عشق دنیای واقعی کم کشیدیم، همین دیگه مونده که عشق اینترنتی هم بسازیم واسه خودمون
webloget ziba booood
forsat hamishe baraye karhaye khoob kame
pass behtare ghadre lahazat e khoob va
asheghi ro bedoonim
ta agar roozi baramoon khatere shod o yaadi kardim
zamani ke too khial ba khaterash eshgh mikonim
toolanitar beshe
و هیچ وقت نمی دونی تو دلیل نوشتن یکی دیگه هستی . با حالتی غیر ارادی اسم تو همیشه روی لباشه . نمی دونه اگه بدونی تمام نوشته هاش که همه می خونن و نظر میدن برای توئه ازش متنفر میشی یا تو هم دریچه دلت رو به روش باز می کنی!؟...
chera nabayad bedoone?
khoobam midoone
oonike barash neveshti ro dige bayad
inghadr shenakhte bashi
ke betooni hessesh o alaghash ro ham
bekhooni ,bedoone inke khodesh bege
too eshgh in ghashanghe ke niazi be vaaje nabashe
مجازی بودن فرصت حقیقت را شاید کم رنگ کند...
اما...
اینکه یک نفر را در دنیای مجازی و حقیقی بیابی اما حضور گسترده اش تنها در مجاز حس شود و بیرون از این دنیا فقط صدای تماسهای بی پاسخ به گوش برسد.......
آن وقت است که به مجاز ایمان می آوری!
http://www.judiabotte.blogfa.com/ <----up shod ! atre sib.. :).........
عطر سیب بی بهانه تقدیم به توست مرد باران!
آپ این بار مخصوص شماست...
سلام آلبالو جونم...میدونی چی شده؟من اینجا ننوشتم هنوز یعنی واست ایمیل فرستادم چون واسم کامنت گذاشته بودی اما پست قبل با لینکه منه اما نوشته من نیسسس...اِِِ اِ اِ
سلام!
یه چیز بگم؟!
ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــول !
چرا نمینویسی
بعد از مدتی که به اینجا سر نزدم؛ دچار احساس بدی شبیه عذاب وجدان و شاید شرمندگی ام ...
انگار که چیز های زیادی از دست داده باشم ...
انگار که حرف های قشنگی رو نشنیده باشم ....
یا کتاب های بزرگی رو نخونده باشم ...
اصلا انگار استعداد نوشتنم هم (استعداد نوشتن؟! من؟؟؟! ) از وقتی که اینجا نیومدم نممم کشیده ....
عجب منبع الهامی بودی برام و نمی دونستم البالو ...
اما قول!
اما ببخشید!
دیگه هیچوقت اینقدر ازت دور نمی مونم!
پ.ن : مثل خوره تمتام نوشته ها ی جدیدتو سیو می کنم ... اخه می دونی ...
خیلی تشنه ام!
سلام بر آلبالوی عزیزم!
بدون اجازه قبلی ملودی زیبا و مستانه سایت قشنگت را روی دیسک (هارد) ذخیره کردم.منو ببخش. اگه ناراحت شدی به آدرسم پیام بفرست تا آن را پاکش کنم.
قربانت زردآلوی کال
من که چشمامو گذاشتم پای این شیشه سرد
تازه فهمیدم چقد " فرصت عاشقی " کمه .!!
فرصت عاشقی گر چه کمه اما اگر دستیابی ماندگاره
منتظر کار جدید شما خواهیم بود.
سلام..زیبایی عشق توی فرصت کمه شه باید توی این فرصت کم اونقدر ازش چشید تا سیراب شد
وبلاگ بسیار زیبایه..خیلا این وبلاگ رو دوست دارم
موفق باشید..آلبالو از نظری که برام دادی ممنونم
فعلا..زیر سایه حق