یه نیمه شب , ساعت حدودای سه
داد می زنم , تکرار زندگی بسه
جمع می کنم وسایلو تو کوله
هر جا بگی بریم , میگم : قبوله
این آسمون , اگه همه جا یه رنگه
باشه قبول , یه رنگی ام قشنگه
بزن بریم یه جا که دل وا بشه
یه جایی که همه چی زیبا بشه
ببین کلاغا , همشون سیاهن
اما چقد نزدیک قرص ماهن !
تو آسمون میپرن , بی خیالن
این کلاغا , همه بچه باحالن
منم , کلاغم اما , دم بریده
پرواز من رو هیچکسی ندیده
دلم می خواد بپرم از این روال
می خوام برم یک جای , خیلی باحال
هزاری ها رو می پاشم تو کوچه
کوله رو پر می کنم از آلوچه
زندگی یعنی حرکت , پا شدن
پا میشم از جا , واسه پیدا شدن
بیا بریم , نشستنو رها کن
هیکلتو از صندلی جدا کن
بسه خیال , بسه دیگه تصور
بسه دیگه حرفای پر غر و غر
نشستی هی, همش میگی اسیرم
نشستی هی , میگی میخوام بمیرم ؟!
بزن بریم , جاده همش مال ماست
جادهء رفتن پر از عشق و صفاست
تصور و تخیلو رها کن
یه کم بیا با ما باش و صفا کن
هر جای دنیا یه جوری قشنگه
قشنگی تو دنیای رنگارنگه
رودخونه , جنگل با کویر و دریا
باید بری بگردی توی دنیا
همش توی اتاقتی , رو تختی
تکون بخور , سفر نداره سختی
سفر پر از نفس های عمیقه
سفر پر از شادی و شور و جیغه
سکون ینی یه جور مرگ تدریجی
تا ساکنی یا خسته ای یا گیجی
نگو پرش بدون بال نمیشه
سفر با این حال و روال نمیشه
میشه , تو بال خواستنت رو وا کن
فقط یه بار اسم منو صدا کن
زندگی یعنی یه سفر تو جاده
بدون ماشین , با پای پیاده
یه نیمه شب , ساعت حدودای سه
داد می زنم , تکرار زندگی بسه
جمع می کنم وسایلو تو کوله
هر جا بگی بریم , میگم : قبوله...
از آلبالو
* پی نوشت :
- ضمنا جشن تولد این وبلاگ هم نزدیک ها .. آی بروبچ .. آی کم پیداها ...
همشو پایه، ولی ساعتش رو عوض کن ما هم بیدار باشیم .آخه ما کلاغیم، جغد که نیستیم برادر من!
جانا سخن از زبان ما می گویی...
کاش یکی هم به من بگه بریم!
منم میگم قبوله!
baraye ki bood in sher????
خوبه گاهی آدم با خودش حرف بزنه ٬خوبتر اینه که به حرفای خودش گوش کنه و عمل کنه تازه گاهی هم خوبه خودشو تنبیه کنه اون وخت دیگه هی یه خانوم دکتر دوس نداره تنبیهش کنه :-) ...خب؟باشه؟
تولدش کیه؟
ما هم دعوتیم؟
اتفاقا ساعتش خیلی خوبه، عمق شب،...
سلام آلبالو خوبی خیلی نوشتهات عالیه یه سری هم به من بزن.
تا طلوع خورشید چیزی نمانده٬ اندکی صبر!
منم میام... p:
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
چقدر اینجا سوت و کوره
آدم دلش می گیره
الان داشتم آرشیو ۲ سال پیش و می خوندم خیلی خوب بود ولی الان ...
حالا دیگه من باهات قهرم
همه ی حرفات شاید بدون اینکه خودت خواسته باشی رنگ دروغ گرفته!
اما یادم می افته که چندش آوره اگه واقعا خواسته باشی دروغ به هم ببافی
اون جوری نگاه نکنا
محکومی! چون خودت خواستی که یه متهم باشی، حالا منم شدم یه قاضی...
یه ذره هم تو حال و هوای حبس بنویس!
خستگی از تن چشمای من و بقیه در میاد...
حق هم نداری با خودت خیال کنی که حرفام مسخره است
یه ذره هم طعم گس دیوار رو مزه مزه کن! و بدون که هیچ وقت فراموش نمی کنم صدای شکسته شدن تموم احساسم رو!
تو با دروغات!
....
جشن تولد همینجاس؟
پس کی تولد می گیرین؟
سلام خوبیی آلبالویی ؟
پس کجایین این چند نفر امروز نا سلامتی تولده من اومدم تولدتتون.
تولد تولد تولدت مبارک؛ مبارک مبارک تولدت مبارک.
انشاالله ۱۰۰۰۰۰ ساله بشین.(دعای خوبی نبود بیشتر شبیه نفرین بود)
کی جشن تولده؟!
ما هم دعوتیم؟!
بالاخره یه روزی اون قدیما یکی از این چند نفر بودیم!
امروز عمو آلبالویی ما رو دعوت کرد ولی خودش نیومد.عمو این رسمش نیست مهمون دعوت کنی و نیای ما رو پشته در بذاری
اومدیم نبودید!
پس تولد چی شد؟!
آخه تو کارت دعوت ساعت نداشت!