عشق را رنگ آبی زدم، دوست داشتن را قرمز، نامردی را قهوهای، دروغ را سفید، ولی نمی دانم چرا به تو که میرسم نمی دانم مهربانی چه رنگی است! سلام من آپم منتظرم [گل][بدرود]
سلام . بهتره کاملا جدی بگیریم چون این جزوه تجربه هایی که واقعا نباید گرفتارش شد والا آدم مجبور میشه یه اعابه آکبند و گندیده و درب و داغون بندازه تو سطل محترم آشغال
منظورم یه اعصاب آکبند بود که باید درب و داغون و گندیده انداختش تو سطل آشغال آقای رحمان طلب در مورد من نوشتن که محال یه کامنت بدون اشکال بذارم خوب چه میشه کرد جودی آبوت و .... ولی باور کن همیشه اشکال از کیبوردمه والبته یکم عجله
اوه دوست من..باید جدی گرفت چون حرفت درسته درسته..متاسفانه...چقدر رها شدن از وابستگی سخته..وابستگی به کسی که نمی تونی باهاش اینده ای داشته باشی ولی از شدت تنهایی و بی کسی باهاش می مونی... وبلاگتون خیلی جالبه.موفق باشید.حال داشتین به من هم سر بزنین.لینکتون کردم.
وبلاگ جالبیداری
وبلاگ من نیس بخدا
سلام بیاید یه کامنت ادرس وبلاگتونو بذارید برام لینک کنم چون هم از این عبارت خوشم اومد هم ترانه مای ایمورتالو دوست دارم...
سلام
به به.....اول یه خوش آمد گویی...
بعد هم اینکه...تجربه جالبی بود...ولی باید امتحانش کرد ببینیم می ارزه یا نه.
خوش آمد گویی؟!
چن روز فقط غایب بودم
من اینطور فکر نمی کنم...
خیلیها اینطور فکر نمی کنن
ولی خب...
حالا بلاخره جدی بگیریم یا جدی نگیریم ؟ چون موضوع مهم تر از این حرفاس
بین خودمون باشه
ولی جدی بگیر
جدی نمیگیرم....
آره بابا!
کی به کیه!
این عنکبو ته مربوط به قسمت اول نوشتتون می شه یا قسمت دومش :)؟
منبع موثق داره این تجربه ؟!
قسمت اول و دوم کدومه دیگه؟!
منبعش؟!
نه بابا. موثق کدومه!
پس دیگه پسرک تنها نیستی
مگه گفتم من تجربه ش کردم؟!
جالب بود
نظر لطف شماست
چیزی که با اولین نگاه (در اولین جمله) هم نتوان آن را جدی گرفت ارزش نوشتن دارد؟ (یا می نویسیم تنها برای نوشتن!)
یا تجربه کردن؟
یا حتی اثبات لفظی؟
اصطلاحاتی ست مر ابدال را...
به همین آسونی...
...
سلام.اولش موافقتم ولی بعدش یک کمی فکر کردم و دیدم که زیاد هم موافقت نیستم
شاید یه کم دیگه که فکر کنی...
(خرچنگ) این از عکسش
زیاد جدی ...
تجربه نشون داده تا اونو پیدا ش نکردی اون یکیو رها نکن
......
منو رها کن از این فکر تنهایی:)
دخترک تنها
تجربه ت یه مقدار بداموزی نداره؟!
سلام...بی اجازه لینکتون کردم اگر خوشتون نمی یاد یا فکر کردین اشکالی داره بیاین بگین برش دارم...اینم یه جورشه دیگه.............................
سلام
مرسی بابت لینک
البته این یه وبلاگ گروهیه!!!!!!!!!! و من فقط یکی از نویسنده هاشم
سلام
چه تجربه ی جالبی
سلام
می دونید گفتن همیشه ساده است
همیشه هم نه
عشق را رنگ آبی زدم، دوست داشتن را قرمز، نامردی را قهوهای، دروغ را سفید، ولی نمی دانم چرا به تو که میرسم نمی دانم مهربانی چه رنگی است!
سلام من آپم
منتظرم
[گل][بدرود]
سلام
مرسی
سلام .
بهتره کاملا جدی بگیریم
چون این جزوه تجربه هایی که واقعا نباید گرفتارش شد والا آدم مجبور میشه یه اعابه آکبند و گندیده و درب و داغون بندازه تو سطل محترم آشغال
آره جدی بگیریم چیزی رو از دست نمی دیم
منظورم یه اعصاب آکبند بود که باید درب و داغون و گندیده انداختش تو سطل آشغال آقای رحمان طلب در مورد من نوشتن که محال یه کامنت بدون اشکال بذارم خوب چه میشه کرد جودی آبوت و ....
ولی باور کن همیشه اشکال از کیبوردمه والبته یکم عجله
از دست این کی بوردت
جای فریاد خاموش خالیه !!
آره واقعا خالیه
اوه دوست من..باید جدی گرفت چون حرفت درسته درسته..متاسفانه...چقدر رها شدن از وابستگی سخته..وابستگی به کسی که نمی تونی باهاش اینده ای داشته باشی ولی از شدت تنهایی و بی کسی باهاش می مونی...
وبلاگتون خیلی جالبه.موفق باشید.حال داشتین به من هم سر بزنین.لینکتون کردم.
salam
jaleb bod , vali to in 2re zamone hame engar 2nbale sakhty hastan .na?
سلام. فکر نمی کنم برا آدم منطقی ای مثه تو این مساله صادق باشه. ولی بد نیست تو هم این جور چیزا رو تجربه کنی
آره!
واقعآ راست میگی!