غصه ها رو میشه مخفی کرد
اما برای اینکه مطمئن بشی جاشون امنه باید هر روز بهشون سر بزنی
و این اضطراب همیشگی ، مشکل بزرگیه
فکر می کردم اگه جایی باشه که بشه غصه هامو برای همیشه اونجا مخفی کنم و مطمئن باشم هیچکسی ، حتی خودم ، دیگه پیداشون نمی کنه ، دیگه هیچ غصه ای نداشتم
نمی دونستم که گم شدن غصه ها ، خودش یک غصه بزرگه
حالا بهتر درک می کنم که غصه ها رو باید زمزمه کرد ، فریاد کرد، روی کاغذ نوشت و برملا کرد
غصه تنها رازیه که نگه داشتنش یک اشتباه بزرگه
این روزا دنبال غصه های گم شده خودم می گردم
دونه دونه پیداشون می کنم
و دونه دونه زمزمه شون می کنم ، فریادشون می کنم ، می نویسمشون و برملاشون می کنم
حس می کنم این روزها ، آروم ترم
کاش همه غصه هامو پیدا کنم .
پریروز یکی از دوستام میگفت غصههات رو باید به یکی بگی... نباید تو دلت نگه داری...
اما من گفتم نمیتونم...
هنوزم میگم نمیتونم...
فقط شاید بتونم به کاغذ بگم... فقط کاغذ...
سلام
درسته
نوشتن استرس ها تلخی ها ناراحتی ها رو کم می کند
غصهها رو باید گفت٬ ولی فقط به کاغذ...
نه میشه مخفیشون کرد نه میشه ازشون فرار کرد...
از دیروز دارم به این حرفتون فکر میکنم...
اما نه... هنوز فکر میکنم نباید غصهها رو بر ملا کرد...
هنوز این جملهتون رو قبول ندارم:
"غصه تنها رازیه که نگه داشتنش یک اشتباه بزرگه"
...
... ...
... ... ...
اصلا برای همینه که "غصه" و "قصه" خیلی شبیه به همن
مثه دوتا برادر دوقلو
از پنجره خونمون یه کوه دیده میشد.روزها میرفتم و روبروش و به خودم میگفتم : اگه یه روز برسم اونجا اگه رفتم اون بالاش داد میزنم یه داد خیلی بلند که هرچی عقده و ناراحتی هست از وجودم خارج بشه ... الان دیگه اون کوه پیدا نیست از بس که خونه ساختن اما من هنوز .......
نوشتن کار خیلی خوبیه