فریادخاموش
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1387 ساعت 08:50 ب.ظ
چقدر زود می گذرند این روزها و من که تازه فهمیده ام که آخر سال هم دیگر دارد می رسد و من مانده ام و نوشته ای نانوشته .. و چقدر سخت است برایم اگر که حاصلش نانوشته ای باشد نوشته ..
من بی اجازه لینکتون کردم البته........................................ قبلا از ورونیکا جونم این اجازه رو گرفتم اما یه چیز دیگه اونم اینکه همه ما یه روزی حالا یا با عشق یا باخفت یا از روی اجبار عشق و گدایی میکنیم اگه کردی صاف وایسا بگو گدایی کردم اگه نکردی منتظر باش خیلی طول نمیکشه
چقدر زود می گذرند این روزها و من که تازه فهمیده ام که آخر سال هم دیگر دارد می رسد و من مانده ام و نوشته ای نانوشته ..
و چقدر سخت است برایم اگر که حاصلش نانوشته ای باشد نوشته ..
معتقدم وقتی ضعیف باشم عشق رو گدایی می کنم .
چه بد بود ماه های گذشته که ضعیف بودم ...
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم ...
درسته که گدای عشق نیستم؛اما میزبان خوبی هم برای گدایان نیستم...میبینی؟؟وضع من به مراتب از تو بد بدتره!!!
من بی اجازه لینکتون کردم
البته........................................
قبلا از ورونیکا جونم این اجازه رو گرفتم
اما یه چیز دیگه
اونم اینکه همه ما یه روزی حالا یا با عشق یا باخفت یا از روی اجبار
عشق و گدایی میکنیم
اگه کردی صاف وایسا بگو گدایی کردم
اگه نکردی
منتظر باش خیلی طول نمیکشه
..........