جایی بودم که در چهره ی تو...روی ماه خداوند را دیدم...که با خشم مرا نگاه میکرد...
سرد و بی روح تر از موجودی که بتواند درون کالبد آدمی بدمد...
و برای سخن گفتن من تنها نیاز به یک کلمه بود ..امشب کلمه ام را باران برد ....
من عاشق باران بودم.......
امشب .......
سلام .فرنوش هستم از وبسایت احساسات دات کام ! اگه عزیزی رو دارین که می خواین صداتونو به گوشش برسونید بیاید سایت ما . در ضمن می تونید به گمشده هاتون از سایت ما پیام بدین . برای وبلاگتون هم ابزار های جدید و بی همتا آماده کردیم . قربان شما - فرنوش
چرا انقدر کم کار؟؟!!
سلام و درود .
خیلی وقت پیش اومدم و ...
امروز دوباره توی زمانگردی هام بهتون رسیدم . عاشقان باران
و زندگی و عشق ُ به امید زیباترین سرود دلنشین صداقتها
که از قلمهای مهربانتان بر کاغذ ببارد و به دلهایش بنشیند
.
پیروز باشید .
یا حق ./
سلام
چرا این قدر کم؟
فریاد خاموش؟آلبالو ؟ورونیکا؟؟
عالی بود سهند جان
چه خوب که شما می نویسید لااقل
UP DATE PLEAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAASEEEEEEEEEEEE