این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

۷ـ بالا!!


س
بز است
ل طیف است
آ رزومند سلامتیت است
م ن،
و  
سلام من!
 
  


نشونه لطفا



خانومای عزیز
هدف سیبل مقابل
یا همون سیبیل مقابل
حالا با کمال ظرافت و بدون هیچ پارازیت روحی
انگشتای رمانتیکتونو بنوازید روی ماشه
آها ... یک .. دو .. سه ...
تق
خانومای عزیز ... با تشکر به خاطر انهدام یک فقره آدم
و با تشکر به خاطر اثبات وجودتون ازتون دعوت می کنم برای آموزش نیمرو عسلی به بخش آموزش مراجعه کنید
ضمنا یادتون باشه برای موفقیت بهتر در نشانه گیری و انهدام آدم بدای روبروتون در لحظه شلیک فقط به شوهرتون فکر کنید

ستاد مبارزه با آدم بدا 

نوشته توسط آلبالویی که حس امانیسمیش اوت کرده ولی در عین حال برای اثبات اینکه همیشه به مساوات و برابری اعتقاد داره از یه دوست خوب برای نوشتن توی این خونه که قبلا شلوغ بود و حالا خلوتیده دعوت به عمل آورده ... ایشون خانوم سون آپ هستن که جلووکی ورودشونو خوش می آمدیم .


تحریم ...

 
من هیچوقت یه آدم سیاسی نبودم ..
همه اینو می دونن ..

به سرباز دم در لبخندی می زنم و
 وارد صف میشم ..
برگه رو می گیرم ..
زیر چشمی همه رو نگام می کنم ..
با یه حرکت سریع اونو تا می کنم و
 توی جیبم می ذارم ..
به مرد ریشو که داره منو می پاد نگاهی می ندازم ..
گوشی همراهمو در میارم و
در حالیکه نشون می دم
مشغول شماره گرفتن هستم می زنم بیرون ..

قدمهامو تند تر می کنم و دور میشم ..
از شادی سر از پا نمی شناسم ..
گویی دنیا را فتح کرده ام ..

 می دونی ..؟
یادمه یه بار با همین روش از بیمارستان روانی زدم به چاک ..

آخه من هیچوقت یه آدم سیاسی نبودم ..
همه اینو میدونن ..

می دونی ..؟
آتش شومینه جایگاه برگه ام شد ..


به قلم فریاد خاموش

سو ء تفاهم ...




با تمام وجود ترمز می گیرم ..
می زنم کنار ..
پیاده میشم و در ماشینو باز می کنم ..
با تمام قدرتم تمام هیکلتو از ماشین پرت می کنم بیرون ..
وقتی هنوز با تمام وجود روی آسفالت
 خیابون پهنی منو با اون چشمای نازت نگاه می کنی ..
زهر خندی می زنم ..
فکر کردی من بابت لجنی مثل تو پول می دم ..؟


نوشته شده توسط فریاد خاموش