این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

باز و بسته




چشامو بستم ,
بودی
چشامو باز کردم ,
نبودی
چشامو بستم ,
بودی
چشامو باز کردم ,
نبودی
چشامو بستم
با سر رفتم توی دیوار
چشامو باز کردم
بودی , داشتی می خندیدی
چشامو بستم
دیگه نمی خوام باشی ... بد .


از چشمکای آلبالویی

ببین .... ببین که




ببین ... وقتی از بین چشات یه ستاره کوچولو  چشمک می زنه , من چقدر واسش می میرم
ببین ........... ببین وقتی دستای کوچولوتو می ذاری روی صورتم من چقدر مهربون می شم
ببین ........ ببین که وقتی یه تکون کوچولو به گوشه لبت می دی , من چقدر ذوق می کنم
ببین ....... ببین وقتی یه کوچولو اسممو صدا می کنی من چقدر , پر از آرامش می شم
ببین ....... ببین وقتی یه کوچولو از من دور می شی , من چقدر غصه دار می شــم
ببین.. ... ببین وقتی یه کوچولو خسته می شی , من چقدر پر از نوازش می شم
ببین .... ببین وقتی یه کوچولو برام حرف می زنی , من چقدر ساکت می شم
ببین .... ببین وقتی توی بغلم کوچولو می شی , من چقدر بزرگ می شم
ببین ..... ببین وقتی یه کوچولو بوسم می کنی من چقدر داغ می شم
ببین ... ببین با نفسای کوچولوی تو , من چقدر دیوونه می شم
ببین کوچولوی من ............... ببین چقدر دوستت دارم


تالاپ تولوپ آلبالو

زندگی ...




زندگی حس خوشایندیست ... حسی که من ٬ تو اشکال آن هستیم ... اشکالی که تا من ٬ تو هستیم وجود دارد ... وجودی که تا مرگ به سراغش نیامده هست ... مرگی که پایان تلخی هاست و بهار زیبایی ها ... تو به این بهار حسرت می خوری ... اما من آن را دوست دارم ... مرگ را ... مردن را ... و نیستی را ... می خواهم با مرگ از تمام رنجهای نیستی رهایی یابم تا ... تا من ٬ تو ـــ ایرادش همین ویرگول نباشد ...



به قلم بابالنگ دراز ...





بزن بزن



توی این دنیای بزن بزن
هرکسی یه چیزی می زنه
راننده بوق می زنه
خواننده داد می زنه
پنکه باد می زنه
دیوونه فریاد می زنه
تلفن بوق آزاد می زنه
اونی که دلش خیلی خوشه آهنگای شاد می زنه
پنبه زن پنبه می زنه
آمپول زن سوزن می زنه
زنبور نیش می زنه
کبریت آتیش می زنه
سیگاری پک می زنه
دارکوب نوک می زنه
پرنده پر می زنه
فوتبالیست سر می زنه
کارمند ساعت می زنه
معلم کتک می زنه
غذای مونده کپک می زنه
یخچال برفک می زنه
تیر انداز تیر می زنه
آب یخ می زنه
بچه نم می زنه
خلافکار تیغ می زنه
در خونه زنگ می زنه
تفنگ بنگ بنگ می زنه
رادیو آهنگ می زنه
بچه همسایه ونگ می زنه
شکارچی پلنگ می زنه
نقاشه هی رنگ می زنه
شاعر ساز می زنه
شکمو گاز می زنه
دلقک تاق باز می زنه
یه نفری توی حمام یهو زیر آواز می زنه
ِیکی موهاشو مش می زنه
چشای شور چش می زنه
بچه بد حرفای زش زش می زنه
آدم چاق به شلوارش کش می زنه
کارگره بعد کار یه آخیش می زنه
عرق خوره پیک می زنه
کیک پزه خامه به روی کیک می زنه
خانومه مدام حرف می زنه
یه نفر از توی کوچه گلوله برف می زنه
مامان خانوم غر می زنه
قمار بازه بر می زنه
معماره آجر می زنه
آشیخ به صورت خودش یه مشت آب کر می زنه
پدر بزرگ چرت می زنه
جاسوسه راپورت می زنه
مشروب خوره می می زنه
بعدش میره قی می زنه
چوپونه هی هی می زنه
ترانه خون سنتی نی می زنه
بیکاره وبلاگ می زنه
ساندوچی توی فرش سوسیس هات داگ می زنه
سربازه پاتک می زنه
استاده عینک می زنه
شکارچیه که اوندفه پلنگ زده ایندفه اردک می زنه
یکی داره چشمک می زنه
دزده می ره کیف می زنه
دلاکه هی لیف می زنه
مهمون که از را می رسه در می زنه
کسی که حالش خرابه به سیم آخر می زنه
یکی همش مشت می زنه
تو دعوا نامرد کسیه , که خنجر از پشت بزنه
خلاصه اگه بخوام بگم
توی این دنیای بزن بزن که
هر کسی یه چیزی می زنه
یه نفری هم پیدا می شه که
واسه کسی که دوسش داره
تمبک و گیتار می زنه
یواشکی تار می زنه
از ته دل عشقشو هی جار می زنه
هی خودشو به در و دیوار می زنه
اشک می ریزه , زار می زنه
غصه ها رو بار می زنه
دلش فقط به خاطر , دلبر و دلدار می زنه
ولی من می گم
اگه قرار به زدنه
آدم خوبه یه ماهی شه
دلشو به دریا بزنه
خودشو به دیروز , به امروز , به فردا بزنه
تو گوش دنیا بزنه
خنده به اینجا , به اونجا , به هر جا بزنه
توی کلاس عاشقی
همیشه در جا بزنه
...

نخیر , این زدنا تمومی نداره
راستش خسته شدم
و گرنه بزن بزن حالا حالا ها ادامه داشت
آلبالویی که مدام نق می زنه .

جمعه

                                                                          


سلام...
همین الان ، دقیقا همین حالا ، یه نوشته بی نظیر به ذهنم رسید ، یه نوشته فوق العاده که خوندنی بود یه عالمه و...
همین که خواستیدم بنبیسمش ...
ا ا ا... دیدی چی شد؟
 امروز که جمعه اس !
تعطیله !
...
موفق اندود باشید.

   



نقشینه مرگ و زندگی





فرا رویم نقشینه ای بود از زندگی . پشت سرم نقشینه های بسیاری را خاک کرده بودم که همگی زندگی را برایم تصویر میکردند . اما هیچ کدام را نپسندیدم ٬ همه آنها برایم بی معنی بودند . سرعت حرکتم را بیشتر کردم تا به نقشینه دیگری برسم که برایم جذاب باشد . اما هرچه میافتم همه زندگی بود ٬ مانند آنها که خاکشان کرده بودم .در راه کسی را دیدم و سراغ گمشده ام را گرفتم . او آدرس مرگ را داد و من مشتاق برای یافتن نقشینه مرگ با سرعت بیشتری دویدم . اما فقط زندگی یافتم . آدرسی که گرفته ام گمشده در بین نقشینه های زندگیست . کسی نمی داند نقشینه مرگ من کجاست ؟ 



یک نوشته تکراری از بابالنگ دراز 


کباب کرد .. ثواب کرد

 

دل منو آب کردو رفت
سینه مو کباب کرد و رفت
یه خونه واسش ساخته بودم
خونه رو خراب کرد و رفت
خواستم که خوب نیگاش کنم
چشمامو خواب کردو رفت
داشتم می مردم که اومد
سئوال و جواب کردو رفت
اون دنیا از را که رسید
همه رو عذاب کرد و رفت
تشنه بودم , دوباره اومد
چشامو پر آب کرد و رفت
سرکلاس عاشقاش
حضور و غیاب کرد و رفت
سوار اسب سفیدش
تالاب و تالاب کرد و رفت
دست خدا پشت سرش
اینهمه ثواب کرد و رفت .


سروده  آلبالو