این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

بیست تجربه در مورد عاشقی - قسمت سوم




می خوام جر بزنم ...
به اعتقاد من عاشق شدن ٬‌یک دوئله .
هر کی زودتر عاشق دیگری بشه٬ برنده س .
یادم باشه این دفعه که خواستم عاشق بشم ٬‌ غروب٬ از طرف خورشید به سمت تو بیام ...*




* کلکی که کابویها هنگام دوئل می زدند تا دیده نشن!
 
نوشته شده توسط یک متهم

نظرات 8 + ارسال نظر
پرستو جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:03 ب.ظ http://crywithu.persianblog.com

سلام....
عالییییییییییییی بود
عکسات که خیلی باهالن به منم سر بزن

اشک جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:37 ب.ظ http://ashkeh-mahtab.persianblog.com

سلام ... عاشق شدن به همین راحتی ها هم نیست ... اونی که عاشق میشه باید از همه ی چیزی که داره بگذره و هوار تا فداکاری کنه .............


" غربت "

روزگاری رفت و من در هر زمان –
آزمودم رنج "غربت" را بسی
درد "غربت" می گدازد روح را
جز "غریب" این را نمی داند کسی
@
هست غربت گونه گون در روزگار
محنت غربت بسی مرگ آور است
از هزاران غربت اندوه خیز –
غربت "بی همزبانی " بدتر است !

"مهدی سهیلی "

سعید(ماتریکس) شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:47 ق.ظ http://thematrix.persianblog.com

سلام نوشته هاتون خیلی خوبه امیدوارم همین جوری ادامه پیدا کنه...

Red Joker شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:32 ق.ظ

ببین آقا پویا هچکی بیشتر از من عاشق نشده بعدشم ضد حال بخوره از هرکی خوشمون اومد زرتی بعد شیش ماه بردنش (خونه بخت).
اگرهم باورت نمیشه برو از مش قاسم بپرس.
اینم آدرسش http://aangell.prsianblog.com
یه چنوقت دیگه یه مطلب میزارم خبرت میدم
قربون همتون Red Joker.

فرانک شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:42 ب.ظ

کارتون عالیه عالی !

نویده شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:40 ب.ظ

سلام!
مختصر و مفید بگم!
خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی خوشم اومد!

بهنود شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:06 ب.ظ http://cowboyx.persianblog.com

پویا جون دمت گرم حالا دیگه عکسهای ما رو دو در میکنی ولی خوب خیالی نیست خراب رفیقیم دیگه ، حاج بهنود

اشک شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:58 ب.ظ http://ashkeh-mahtab.persianblog.com


سلام . خوبی ؟ خب قبلا ً که برات گفته بودم دیگه
نمیتونم بیام تو وبلاگت ! ولی خب هرازچند گاهی
یه ولخرجی میکنم و یه جورایی میام توی وبلاگت !
*
یادم است که هنوز بقیه اون داستان "زنی که
میخواست جنس دوم نباشد " رو ننوشتی !
*
یه داستان نوشته بودی "همه ی راهها به انتقام میرسن "
خوب بود ! فقط قسمت دوم یه جورایی بود ! خیلی راحت
میشد حدس زد چه اتفاقی افتاده بخصوص از وسط های قمست
دوم ... دیگه کاملا ً مشخص بود چی میشه !
*
راستی از این که توی اون وبلاگ جدیده مینویسی تبریک میگم !
موفق باشی ... منم از آلبالو پرسیدم که منم می تونم
بیام اونجا بنویسم یا نه ؟ گفته که بعداً خبرت میکنم ...
هنوز که هنوز است هیچ خبری نیست .
با تکیلا هم که حرف زدم گفت باید به آلبالو بگی ، مسئول
وبلاگ اونه !
فعلا هم که هیچ خبری نیست . ولی خیلی نوشته هات اونجا
فرق داره .
*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد