نوشتههای این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
نوشتههای این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

آری ..
همه چیز را می توانی فراموش کنی ..
همه چیز را ..
چیزی اگر بماند
زخمی بر تنت
و قلبی پاره پاره است ..
آنرا هم می توانی ..
تو که سالهاست با معنی زخم و پارگی خو گرفته ای دیگر ..
به قلم فریاد خاموش زخمی ...
کامران
پنجشنبه 27 آذرماه سال 1382 ساعت 09:41 ق.ظ
زخمی از این دنیای فانی و موجوداتش ٬ پرسه میزدم ... دنبال مرهمی میگشتم تا زخمهایم را فراموش کنم ... اما هر مرهم نمکی بود بر روی زخمهایم ... و حالا من همچنان زخمی ام ...
تو شاید نباشی! ولی من هستم!!
وبرای آخرین بار مرحم زخمهایش شدم ..........
من آرام آرام می توانم فراموش شوم ...
تو آرام آرام می توانی از من دور شوی ...
قلب من آرام آرام می شکند و تو آرام آرام زیر لب می خندی !
همه چیز آرام آرام است ...و این تنها منم که با صدا می شکنم !!!!!
آری ... از بد تولد خوگرفته ام با درد ...با زخم ... احتیاجی به فراموشی نیست .
((تو اگر می دانستی..که چه دردی دارد..که چه زخمی دارد..خنجر از دست عزیزان خوردن..از من خسته..نمی پرسیدی..آه..ای مرد..چرا تنهایی...)) زخمها...می مانند..مخصوصا اگر بردل نشسته باشند...
دوست عزیزم! میدونی که زخم باعث هوشیاریه!؟ تو دنیای خواب و رویا، هوشیاری قدری داره وصف ناپذیر... خدایا گوشاتو بگیر یه کلوم حرف خصوصی دو تا بندهت با هم بزنن... ینی چی هی میخوای همه چیو به آدم ثابت کنی آخه؟.........:d
من بلد نیستم قلمبه سلمبه حرف بزنم ولی یا نوشته هات خیلی حال میکنم امیدوارم همیشه تو زندگیت مو فق باشی