
به جسم پاره پاره ی روی زمین می نگرم ..
و به تو ..
به تو که در آرامش عصبی کننده ای فرو رفته ای ..
..
رگهای پیشانی ام متورم شده اند ..
ـ آره ..؟ این قلب منه ..؟
..
و تو ..
مغرورانه لبخند می زنی ..
چیزی آن گوشه .. روی زمین هنوز می تپد ..
توسط فریاد خاموش که هنوز آن گوشه را می نگرد .. و تا ابد ..
و اینست چیزی که یک روز مال خودت بود ، روز دیگر مال کسی دیگر و در آخر مال هیچ کدام ....
قبلا تنها وقتی که دلت می خواست نگاهش می کردی...اما اکنون باید تا ابد به او خیره بمانی...
نوشته امروز وبلاگمو فراموش نکنید ..
هنوز می تپد ... ... . .. . .. . . . . . . . . .
می تپد...
اما برای که؟؟؟
تو بلاگ خودت که نوشته جدیدی نیومده که...!یه نیگاه بنداز....
تا ابد...تا ابد یعنی تا کی؟ ...تا ابد رو اصلا درک نمی کنم....
تپیدن این جسم پاره پاره ، اونم خارج از سینه ی من چه بی مفهومه.....!!!!!!
پس آلبالو کجاست ؟ معلومهست؟
خیلی خیلی خیلی قشنگ بود ... این شعر یه جورایی از اون شعرای مورد علاقه ی منه !
چقدر سبک نوشتن همه تون مثل همه !
سلام وبلاگ خوبی دارین اگه میشه یه سر هم به ما بزنید یه لینک هم بدید
نفس بکش...نفس بکش...اینجا نفس غنیمته!
دستم هنوز خونی است ...
سلام...خوبی؟ می گما اول اینکه عجب وبلاگ نازی داری.... بعدشم من نفهمیدم موضوع از چه قراره ...گویا کسی دلتو شکوندی...جون داداش ناراحت شدم.... بد خواه مد خواه داری عکس بده جسد تحویل بگیر.....آره داداش اینجوریاست ...هلاصه اگه ما رو قابل دونستی بهمون سر بزن(اگه خودمو جمع می بندم می گم ما تو به بزرگی خودت ببخش)خوشحال شدم که به وبلاگ زیبات اومدم چون خوشگل بود.... بای
منفورترین حقیقتی که شنیدم اینه که : این نیز بگذرد!!
پس ..باشد .. این نیز بگذرد ..
فریاد خاموش... یه بار دیگه به جسم پاره پاره نگاه کن... فکر نکنم خیلی هم پاره پاره باشه... آرامش عصبی کنندشو... وقتی جسم پاره پاره رو نگاه میکنه و هنوز آرامه تازه «من» میشه... چیزی آن گوشه... هنوز میتپد... این نیز بگذرد؟!ئ۸ق۲۹؟؟!... ببخش به خاطر این مدت که اینطرفا نبودم... ببخش به خاطر این مدت که هیچ جا نبودم.......
سلام....... بیچاره دل ها چون حافظه ندارن تا فراموش کنن ... اصلا؛ عادت نمی کنن که فراموش کنن... عجین میشن... یه پیوند شیمیایی غیر قابل بازگشت..... بیچاره دل ها .... بیچاره دلم
همیشه نوشته هاتون جالبه .