این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

فصل‌های هنوز نیامده

زن و مرد سر میز نشته‌اند . می‌تونیم اونها رو در حدود سن 30 تا 35 فرض کنیم . چرا که این سن حساس‌ترین سن از نظر آسیب‌پذیری در برابر مسائل عاطفی به شمار میاد . ساعت 10.5 شب / داخلی / آشپزخانه

زن در حالی که غذا رو برای خودش می‌کشه ادامه می‌ده :

-          ... اولش به هوای فضولی واردش شدم . اما راستش رو بخوای خیلی باکلاس‌تر از اونی بود که فکر می‌کردم . آخه دیدی که ، سایتهای سکسی اغلب چرت و پرت می‌نویسن . خیلی باحاله . یه سری‌اش رو سیو کردم . گفتم بعد شام یه نگاهی بهش بندازی .

-          من حوصله‌ی این جفنگیات رو ندارم . هزار بار بهت گفتم از نوشته‌های این بچه قرتی‌هایی که عادت دارن شبا تا صبح ...

-          چرا اینجوری می‌گی ! این سایت اصلا ربطی به وبلاگ نداره . اصلا نویسنده‌اش یه نفر خاص نیست . مطالبش کلا فرق داره . ببین . میدونی . مثلا همین چیزایی رو که خیلی‌ها جرات بروز دادنش رو ندارن . همین روابط جنسی و انواع مختلفش . حساسیت‌های مردا و زن‌ها . پیشنهادهایی برای اینکه چجوری میشه یه رابطه‌ی گرم داشت . از اینجور چیزاس . به نظرت خوب نیست آدم اینا رو بلد باشه ؟

مرد بدون اینکه حرفی بزنه قاشق غذا رو توی دهانش سرازیر میکنه و با بی‌حوصله‌گی سرش رو تکون می‌ده .

-          ببین امیر . فکر نمی‌کنی اگه تو هم یه وقتایی برای یاد گرفتن بعضی از این چیزا وقت بذاری خیلی ...

-          چرا چرت و پرت می‌گی . نکنه انتظار داری وقتی دارم ... لااله‌الاالله . وقتی دارم یه گوه‌ای می‌خورم ، فکر کنم که تو خط فلان‌ام از فصل فلان‌ام اون سایته نوشته بود که اینجور وقتا باید چه‌جوری فلان کار رو بکنم ؟!!

-          این چه حرفیه ؟ مگه تو هربار که یه کتاب میخونی تو هر خط ‌اش یاد خانوم معلم مدرسه‌ات می‌افتی ، که اون درس رو چجوری یادت داده ؟

-          من اگه میخواستم کتاب بخونم که باید مثل تو کس‌خل میشدم . همون کتابا اینجوری ریده تو زندگیمون . همون ...

فکر نمی‌کنم ادامه دادن بیشتر این داستان چیزیو عوض کنه . چون بهرحال چه من بخوام و چه نخوام زن رو می‌بینم که بی‌صدا غذاش رو فرو می‌ده و به فصلهای نیامده‌ی کتاب فکر می‌کنه . به فصل‌های هنوز و هرگز نیامده ...

 

امیر نویسنده‌ی وبلاگ لورکا

 

نظرات 6 + ارسال نظر
نرگس چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:57 ق.ظ http://rozaneh1001.blogsky.com

اوم..خوب بود ....بازم باید بخونم وب لاگتو....

فریاد خاموش چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:02 ق.ظ

خوش اومدین ..گرچه چه بخوام چه نخوام باید به فصلهای هنوز و هرگز نیامده فکر کنم ...

نرگس چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:48 ب.ظ http://talkme.persianblog.com

خیلی جالب تونستی صحنه یه زندگی رو به تصویر بکشی....وطرز تفکر غلطی که هنوز هم سایه هاش حس می شه...موفق باشی

آلبالو پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:22 ق.ظ

خیلی خوش اومدی ... اینو که خوندم یاد زن و مردای شصت هفتاد سال پیش افتادم ... راستی فکر می کنی اونا راه و رسم چگونه در افتادن با هم رو از کدوم سایت یاد گرفتن ؟

ویروس پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:01 ب.ظ http://databus.persianblog.com

استاد می گوید : بنویس ! چه یک نامه ، خاطرات روزانه ، یا یادداشتی موقع صحبت با تلفن ؛ اما بنویس ! با نوشتن به خدا و به دیگران نزدیک تر میشویم . اگر می خواهی نقش خودت را در دنیا بهتر بفهمی ، بنویس . سعی کن روح ات را در نوشته ات بگذاری ، حتی اگر هیچ کس کارت را نمی خواند ؛ یا بد تر ، حتی اگر کسی چیزی را بخواند که نمی خواهی خوانده شود . همین نوشتن به ما کمک می کند افکارمان را تنظیم کنیم و پیرامون مان را واضح تر ببینیم . یک کاغذ و قلم معجزه می کند . درد را تسکین می دهد . رویاها را تحقق می بخشد و امیدهای از دست رفته را باز می گرداند . «کلمه قدرت است.»
== پائولو کوئیلو
http://groups.yahoo.com/group/heart_striken

خانومه قهوه خونه شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:12 ق.ظ http://explicit2.blogspot.com

نمیدونم شاید واقعا اون زنه یه احمق بوده...نبوده؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد