
عشق و ترس همسایه اند
هرگاه عشق بر ترس غلبه کند ؛ آدم
معشوق می شود
و هر گاه ترس بر عشق غلبه کند ؛ آدم
عاشق می شود
شاید به همین خاطر باشد که همه عاشق ها ترسویند و همه معشوق ها مغرور و خودسر
اگه ترس از دست دادن چیزی رو داری ؛ هیچوقت طرفش نرو
چون این ترس بلاخره یه روز تو رو از پا در میاره
حتی ؛ اگه اونو از دست ندی .
ولی اگه به ترست غلبه کنی ... همه چی درست میشه
آلبالو
با این سخنرانیات منو یاد دیالوگ های فیلم هایی ناصر ملک مطیعی میندازی راستی اصلان لازم نیست به جایی سر بزنی
بیشتر به این اراجیف فکر کن
معلومه خیلی اهل دیدن فیلم فارسی هستی ... باید در جوابت با کمال احترام عرض کنم تو هم لازم نیست فیلم فارسی زیاد ببینی تا روت اثر منفی بذاره .. به نظر من بهتره تو هم یه خورده بیشتر در باره همین چیزایی که تو بهش می گی اراجیف فکر کنی ... زود قضاوت کردن اثری جز پشیمونی نداره عزیز دلم .
معرکه بووووووووووووووووووووووود آبلالو!!!
درسته...
وقتی ترسیدم همه چیز از دست دادم:)
کجایی آقای آلبالو چقدر کم مینویسی
بهم سر میزنی؟
ممممممممم، ولی من ترسیدم و معشوق شدم!!!! اونقدر ترسیدم که دیگه به دلم اجازه نمی دم جایی بره!
«اون» ازم خواست که جلوی دلمو نگیرم و آزادش بزارم . منو به خونه دلش دعوت کرد و قول داد اونجا مثل خونه خودم باشه. پذیرفتن دعوتش دست من نبود اون منو گذاشته بود تو دلش و درها رو بسته بود و من شدم معشوقش ولی........... من هنوز می ترسم.......... من عاشق نشدم! این خیلی بده؟؟؟؟!!!!!!
اینکه حس کنی معشوقی و هنوز بترسی یکی از انواع عاشقیه ... معمولا عاشق ها دوست دارن معشوق بشن ولی در مواجهه با ابراز عشق طرف مقابلشون کمی عقب نشینی می کنن ... این عقب نشینی ناشی از عدم خودباوری و تردید در عشقشونه ... باید با اعتماد به نفس پیش بری و اگه اون بهت عشق ورزید به جای ترس بیشتر ؛عشق بیشترتو نثارش کنی ... عشقی که مملو از صداقت و اطمینانه ... موفق و شاد باشی
غلبه بر ترس!!!! نه من قبول ندارم ....چطوری می شه به این موجود موذی خودسر غلبه کرد!!!!ترس از دست دادن اونی که دوستش داری هیچ وقت سرکوب نمی شه ....باور کن غیر قابل سرکوب ....منو تو خودمونو گول می زنیم این ترس لعنتی هیچ پادزهری نداره و بالاخره هم اونی که نباید اتفاق بیافته اتفاق میافته و......
منظور من از غلبه بر ترس کشتن و سرکوب کردنش نبود ویا اینکه بخوای خودتو گول بزنی .. منظورم از ترس از دست دادنش : ترس از دست دادن خودش هم نبود ... ترس از دست دادن مهر و محبت و عشقش نسبت به خودت بود ... تا وقتی بترسی که اون امکان داره دیگه دوستت نداشته باشه چون مثلا صورتت در اثر سوختگی زیباییشو از دست داده و یا چون ورشکسته شدی و پولی برات نمونده بود و یا دلایل دیگه بود .. هر وقت نسبت به عمق عشق اون نسبت به خود خودت ایمان پیدا کردی از هیچی نترس و معشوقش باش ... لازم نیست به طرفش بری ... تو یه موجود کاملی و اون دوستت داره پس غرورتو زیر پا نذار و بذار بهت عشق بورزه ... این جریان باعث میشه اعتماد به نفس هردوتون در عشق ورزی صد چندان باشه .. حتی یه ذره ترس توی رفتار و یا نگاهت عشق رو آلوده می کنه ... صداقت پادزهر ترسه ... صداقت داشته باشه و عاشقانه معشوقش باش
شاید منم ترسیدم که عاشق شدم ؟!!!!!!! نمیدونم ! پس اینطور که تو میگی باید ترسم بر عشق قلبه میکرد !!!!!!!!!!
سلام... شاید اینجوری باشه ملی حتما اینجوری نیست
من می گم
دیگه عاشق شدن فایدهای نداره
مگه میشه همه عاشقا معشوق بشن؟؟؟؟؟
:)
سلام.
آهنگ وبلاگت بدجوری دلتنگم کرد.
البالوو
عزیزم تو مترجم خیلی از حرفای پنهان توی اشکای منی
خیلیییییییییییییی دوستت دارم
تو دیوونه منی دیوونه کوچولوی من
خیلی از بودن زجر می کشم
مهتاب
نمی دونم شاید اشتباه فکر می کنم ولی تا جایی که من یاد گرفتم این است که عاشقا نه تنها ترسو نیستند که شجاع هستند تو این دنیای امروز بیان احساسات کار راحت و بی دردسری نیست !
معشوقا هستند که از بیان احساساتشان می ترسند و گاهی حتی اونها را منکر می شن