به یاد آن غروبی که
سرخی اش سرخی ها را یاد آورم بود
دیشب را زبی یادیش
تا طلوعی دوباره دردآفرینی نمودم ..
باشد که خاطرش مرهمی گردد
براین درد بی درمان و این سوز سوزان..
کجایی پس ای درد آشنا ..
روزگار پر دردی است ..بگذار من از درد بگویم تو اما از درمان بگو..
هنوزم نوشته هاتطعم تلخ قهوه داره همراه قدیمیخوشحالم که هستی رفیق
wooooooooooooooooow! merC ke bargashtid.
خیلی خوبه که دوباره می نویسی ..
روزگار پر دردی است ..
بگذار من از درد بگویم
تو اما
از درمان بگو..
هنوزم نوشته هات
طعم تلخ قهوه داره همراه قدیمی
خوشحالم که هستی رفیق
wooooooooooooooooow! merC ke bargashtid.
خیلی خوبه که دوباره می نویسی ..