بوسه ام به چشمانش زیر باران بود ... باران می بارید و من چشمان او را بوسه باران می کردم ... باران بر صورتم می زد و او می دید که من چه تلاشی برای بوسیدنش می کنم ... اما او خودش را از من و از باران بوسه هایم دور می کرد و من حسرت می خوردم که چرا باران او را می بوسد و من ... و من ... و من ... و من ... و من ... چرا هیچ کس را نمی بوسم ؟ حتی مرگ را ...
به قلم بابالنگ دراز ...
بهت گفتم تو واسه من زیادی
من مثل یه بچه ام و تو کوه آب نباتی
گفتم بهت , دیوونه ام , یه آدم عجیبم
لابه لای این آدما , فک می کنم غریبم
گفتم که تو ماهی ولی منم فقط جرقه
تو بمبی اما من فقط , صدای یک ترقه
تو , تو یه چیز دیگه ای , تو مثل یک خدایی
منم که خیلی گیجم و یادم می ره کجایی
همش باید داد بزنم تا تو رو پیدا کنم
یادم میره همیشه که , فقط تو قلب مایی ( ینی تو قلب منی )
من یه مداد سیاهم و تو دفتر سفیدی
ترسم اینه تا که بیام , بگی چرا خط کشیدی
من پر از اشتباهم و تو هم همش می بخشی
می بخشی که باید همش کار بدمو ببخشی ؟
می بینی که اوضاع دیگه واسم قاراش میشیده
کارم ببین , خودت ببین , به کجاها کشیده
دوست دارم اما فقط , دوست دارم که بس نیست
زندگی کردن که فقط گرمی یک نفس نیست
زندگی یک آغوش گرم با سینه فراخه
آرامش و امنیت بدون آخ و واخه
منم که وقتی می رسی , همیشه توی خوابم
تو پشت در منتظری , من توی رختخوابم
من یه آدم رویایی ام ,تو یه آدم حقیقی
تو گل سرخی اما من , شبیه جوجه تیغی .
نوشتهآلبالو
کاش می دونستی ..
لعنتی ..
لعنتی ..
بازم اشغالی ..
با این بوق لعنتی دیگه داری بدجوری کلافم می کنی ..
دوست دارم بدونم فردا چه جوری می خوای همه چیزو واسم توجیه کنی ..
و منم مثه یه اسب واقعی بشینم و حرفاتو باور کنم ..
با این بوق لعنتی دیگه داری بدجوری کلافم می کنی ..
کاش می دونستی ..
کاش می دونستی چقدر دروغاتو دوست دارم ..
توسط فریاد خاموش که امروز یه چیزایی هم تو وبلاگ خودش نوشته ..