این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

انتظار بیهوده



میگشایم در را ٬ تا شاید روزی ببینم فردی از آن دور می آید و نوید میدهد مرا که مرگ را تکراری دوباره است . اما این انتظار عبثی است ٬خوب میدانم ٬ ولی چه لذتی دارد انتظار بیهوده ...

 

نوشته شده توسط بابالنگ دراز تازه وارد

فرق من و تو ...


میگی : عاشقمی / میگم : دوستت دارم!

میگی : اگه یک روز نبینمت می میرم / میگم : من فقط ناراحت میشم ...

میگی : من به جز تو به کسی فکر نمیکنم/میگم : اتفاقا من به خیلیا فکر میکنم ! 

میگی : تا ابد تو قلب منی /میگم: فعلا تو قلبم جا داری ...

میگی :اگه بری با یکی دیگه٬ من خودمو میکشم /میگم : اما اگه تو بری ٬ من فقط دلم می خواد طرفو خفه کنم ...

میگی : ...................................................................................
میگم: .......


فکر کردی فرق ما ایناس؟
نه !
فرق ما اینه که تو دروغ میگی و من راستشو میگم ....



نوشته شده توسط یک متهم که از طرز نوشتن بعضی از نویسنده های این بلاگ به طرز وحشتناکی دلخوره ...




مصیبت همیشه یهو نازل میشه !

واسه شروع همیشه بهتره مهربون باشی ولی وقتی از این زندگی اَن ات بگیره دیگه مهربون بودن حالیت نمیشه !
 آقایون و خانوما ، ورودمو به خودم تبریک و به شما تسلیت میگم !
تحمل ِ آدمای خیلی مزخرف ، خیلی سخته ! ولی احساس ِ سبکی می کنم !
 درست مثه وقتی که از دسشویی میام بیرون و چراغشو خاموش میکنم !
بخصوص وقتی سیفون رو روی تو کشیده باشم !


نوشته شده توسط ساحل که چون دفه اولش بود ، یه کم طولانی نوشته !
امیدواره که کم کم آدم بشه !! آمین !

کاملا واقعی




همیشه می دیدمش . درست پشت اون چراغ قرمز طولانی .
: این هم گل امروزتون !
نگاهش میکردم ٬ یک اسکناس کف دستش و :
- مرسی !

 لبخند زنان راهشو به سمت ماشینهای دیگه کج میکرد. 

یک روز ٬ دو روز ... یک ماهی میشد که میدیدمش .
دختری تازه بالغ ٬ خوش برخورد و بر عکس بقیه دستفروشها قابل ستایش .

امروز مثل همیشه بود . با لبخند به سمتم اومد :
: گل امروزتون آقا!
دست کردم٬ تو جیبم ...
- لازم نیست آقا ! اینو به عنوان هدیه قبول کنید .
پرسیدم چرا؟

امروز بهترین روز زندگیمه٬‌تو این چند وقت . آخه یکی به من گفت : تو ملکه تمام چراغ قرمز های این شهر هستی ...




نوشته شده توسط یک متهم که اینجا رو با دفترچه خاطرات روزانه اشتباه گرفته....


 

به همکلاسی نژاد پرستم



وقتی به دنیا میاد٬ سیاهه
وقتی از دنیا میره٬ سیاهه
وقتی سردشه٬ سیاهه
وقتی ترسیده٬ سیاهه 
وقتی بیماره٬ سیاهه
وقتی عصبانیه٬ سیاهه
وقتی خجالت زده است٬ سیاهه

***
وقتی به دنیا میای٬ کبودی
وقتی از دنیا میری٬ سبز
وقتی سردته٬ صورتی
وقتی ترسیدی٬ سفیدی مثل گچ
وقتی بیماری٬ زردی
وقتی عصبانی ای ٬ بنفشی
خجالت که میکشی٬ قرمزی

چطور میتونی بگی٬ اون رنگین پوسته و تازه به خاطرش تحقیرش کنی؟؟؟


تکیلای عصبانی...


 

سلام عرض شد خانوم پینوکیو ...

راستی هفته ای چند بار دماغتو عمل میکنی؟
 
نوشته شده توسط یک متهم که حالش از پری مهربونی که دروغا رو ماست مالی میکنه ، به هم میخوره ...

عدل




تو را نه عاشقانه
و نه عاقلانه
و نه حتی عاجزانه
که تو را عادلانه
در آغوش میکشم
عدل مگر نه آنست که هر چیزی
در جای خویش قرار بگیرد؟

نوشته شده توسط خانوم دختر