این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

کیو می گی؟




آدما هر کدومشون به یه صفت بارزی که دارن شناخته می شن .
بعضیا به صفتای بارز فیزیکی مثلا می گن یاروهه که موهاش طلاییه
یا اونی که چشاش آبیه یا اون یاروهه که چلاقه ( البته این نوع شناسوندن بی ادبیه )
بعضیا باز یه درجه بالاترن و به صفات اجتماعی و شغلشون شناسونده می شن مثلا
می گن اون آقاهه که سلمونی داره یا اونی که خیلی لوطیه یا اون آقایی که خیلی آقاست بعضیا باز یه درجه بالاتر ترن و با تحصیلات و تخصصشون شناخته می شن مثلا می گن
یارو فوق لیسانسه یا مثلا اون خانومه که دکترای تاریخ داره یا اون باستانشناسه و الخ ...
بعضیا با آثارشون شناسونده می شن مثلا
نویسنده کتاب فلان , یا کاشف فلان , یا رئیس جمهور فلان
بعضیا باز یه درجه خیلی بالاترن و فقط اسمشون برای شناساییشون کافیه مثلا
کریستف کلمب , آقای پاستور و خانوم کوری و ..
و باز بعضیا یه درجه بالاترن و فقط با ضمیری که در موردشن به کار برده میشه شناخته می شن مثلا
اون .. ایشون ... آقا ... یا خانوم
و باز بعضیا پا رو ازاین حدم فراتر گذاشتن و همین که بهشون فک کنی برای شناسوندشون کافیه مثلا
تا بهش فک کنی لپات سرخ میشه ( معشوقت ) یا بهش که فک کنی منور می شی ( خدا ) و ...
حالا ببینم تو جزو کدوم دسته ای ؟
یا دوس داری جزو کدومشون باشی ؟


یه نفر که به آلبالو بودن شناسونده شده .

دستتو بده به من



دستتو بده به من
حداقل بذار یه چیزی از تو پیش من باشه
یه دلخوشی کوچیک
دلم خوش باشه که دستت توی دست منه
می دونم که چشات همه چیزو رویایی می بینه
می دونم که دلت مدتهاست گم شده
می دونم که تنت مال یکی دیگه اس
می دونم که لبات بوسه گاه یه جف لبیه که دوسش داری
می دونم که پاهات جایی می ره که دلت همونجاس
می دونم که همه قشنگیات واسه یه آدم دیگه اس که نمی دونم کیه
ولی .. دستتو بده به من تا حداقل از وسط خیابون ردت کنم
می ترسم نکنه حواست ( که اونم یه جای دیگه اس ) پرت شه و خدا نکرده اتفاقی بیفته واست
اونور خیابون که رسیدیم تو برو هر جایی که دوس داری
منم مثه همیشه دستموم مشت می کنم که گرمی دستای قشنگت از توی دستام نپره
چه بوی خوبی داره عطر تنت
تو برو هرجایی که دوس داری
وقتی فهمیدم دوستت دارم به خودم قول دادم تو رو با همه چیزایی که دوس داری دوست داشته باشم
حتی اگه تو دوس داشته باشی دوسم نداشته باشی
آخه می دونی
خدا هم منو این مدلی دوس داره
گرچه من می دونم یه روز بر می گردم پیش خدا ولی تو ...
هیچوق پیشم بر نمی گردی .


آلبالو

منو بکش




خدایا منو کش بده
اونقدر کش بده تا برسم به خود خودت
ولی می خوام پاهام رو زمین باشه
خودت می دونی که
می خوام بغلت کنم بیارمت پیش خودم
که دیگه تنها نباشی
بذار این آدمای دیوونه هر چی می خوان بگن بگن
اگه قرار باشه به حرف مردم گوش کنی
هم تو همیشه تنها می مونی
هم من
کشم بده دیگه ...


از حرفهای بی شمار آلبالو با خدا در خوابش  

دل خوشی ها کودکانه ما !




از همان روز اول که به دنیا می آییم دلمان خوش است
دلمان خوش است که مادری داریم که شیرمان می دهد
دلمان خوش است که پدری داریم که می توانیم با موهای سینه اش بازی کنیم
دلمان خوش است که همه گوسفند ها و گاو ها و مرغ ها برای شکم ما آفریده شده است
دلمان به این خوش می شود که زمین زیر پای ماست و آسمان هم ,
دلمان به قیافه خودمان توی آینه خوش می شود
به اینکه می توانیم چای بخوریم و ته مانده اش را بریزیم روی میز
یا دلمان خوش می شود به اینکه توی جیبمان یک دسته اسکناس داریم
دلمان به لباس نویی خوش می شود و به اصلاح سر و صورتی ذوق می کنیم
یا وقتی که جشن تولدی برایمان می گیرند
یا زمانی که شاگرد اول می شویم
دلمان ساده خوش می شود به یک شاخه گل یا هدیه ای که می گیریم
یا به حرف های قشنگی که می شنویم
دلمان به تمام دروغ ها و راست ها خوش می شود
به تماشای تابلویی یا منظره ای یا غروبی یا فیلمی در سینما و شکستن تخمه ای
دلمان خوش می شود به اینکه روز تعطیلی را برویم شمال و خوش بگذرانیم مثلا با خنده های بی دلیل ,
یا سرمان را تکان بدهیم که حیف فلانی مرد یا گریه کنیم برای کسی
دلمان خوش می شود به تعریفی از خودمان و تمسخری برای دیگران
یا به رفتنی به مهمانی و نگاه های معنی دار و اینکه عاشق شده ایم مثلا
دلمان خوش می شود به مستی و دود سیگاری و غرق شدن در رویاهای بی سرانجام
به خواندن شعر های عاشقانه و فرستادن نامه های فدایت شوم
دلمان ساده خوش می شود با آغوشی گرم و حرف هایی داغ
دلمان خوش است که همه چیز رو براه است
که همه دوستمان دارند
که ما خوبیم.
چقدر حقیریم ما....
چقدر ضعیفیم ما...
دلمان خوش است که می نویسیم و دیگران می خوانند و عده ای می گویند , آه چه زیبا
و بعضی اشک می ریزند و بعضی می خندند
دلمان خوش است به لذت های کوتاه
به دروغ هایی که از راست بودن قشنگ ترند
به اینکه کسی برایمان دل بسوزاند یا کسی عاشقمان شود
دلمان خوش می شود به برآوردن خواهشی و چشیدن لذتی
و وقتی چیزی مطابق میل ما نبود
چقدر راحت لگد می زنیم و چه ساده می شکنیم همه چیز را
با شاخه گلی دل می بندیم و با جمله ای دل می کنیم
دلمان خوش است به هم خوابگی های بی اعتنا
به شب های دو نفری و نفس های نزدیک
...
روز و شب ها تمام می شود و زمان می گذرد
دلمان خوش می شود به اینکه دور وبرمان پر می شود از بچه ها
دلمان به تعریف خاطره ها خوش می شود و دادن عیدی
دلمان به اینکه دکتر می گوید قلبت مشکلی ندارد ذوق می کند
و اینکه می توانیم فوتبال تماشا کنیم و قرص نیتروگلیسیرین بخوریم
دلمان به خواب های طولانی و بیداری های کوتاه خوش است
و زمان می گذرد
....
حالا دلمان خوش می شود به گریه ای و فاتحه ای
به اینکه کسی برایمان خیرات بدهد و کسی و به یاد مان اشک بریزد
ذوق می کنیم که کسی اسممان را بگوید
و یا رهگذری سنگ قبرمان را بخواند
و فصل ها می گذرد
...
دلمان تنها به این خوش می شود که موشی یا کرمی از گوشت تنمان تغذیه کند
یا ریشه گیاهی ما را بمکد به ساقه گیاهی
دلمان خوش است به صدای عبور آدم هایی که آن بالا دلشان خوش است که راه می روند روی قبر ما
و دلمان می شکند از لایه های خاکی که سنگ قبرمان را در مرور زمان می پوشاند
و اینکه اسممان از یاد بچه ها رفته است
و زمان باز می گذرد
...
دلمان خوش است به استخوان بودن
به هیچ بودن
به خاک بودن دلمان خوش است
به مورچه ها و موش ها و مارها
....
ما آدم ها چه راحت دلمان خوش می شود
مثل کودکانی که هنوز نمی فهمند
ما خیلی خوبیم
و من دلم به نوشتن همین چند جمله خوش است
چه کسی بود که می گفت دلم غمگین است ؟

 

هذیان آلبالو در یک نیمه شب زمستانی

من !




در پیکره بی نهایت آفرینشت
من ؛ کدامین ذره ام ؟

آلبالو

نیمروز عاشق



صبح که از بیداری خواب می شوم
دوست دارم سلام کنم به رختخواب ژولیده
به سقف به آسمان نرسیده
به استکان چای یخیده
به پنجره های همیشه باکره
به قاب عکس های آدم های مرده
راستی .... گفتم قاب عکس های آدم های مرده !
عکس های آدم های مرده معمولا سیاه و سفید است چرا؟
عکس های آدم های مرده چرا اینقدر بق کرده و عبوس است ؟
سر صبح ببین حال آدم گرفته می شود به خدا 
این پدر بزرگ با این سبیل های کشیده و چشم های خواب آلوده
این مادر بزرگ با صورت ورم کرده از خنده های ناشکفته
این عکس ها جواب سلام هم بلد نیستند
پدر بزرگ از وقتی مرده سیگار نکشیده
دلش می گیرد آدم
صورتم خودش را در آینه می شورد و من خشکش می کنم
حمام نمی روم
دوش هنوز خراب است و سوسک ها تازه بچه دار شده اند
برف هم نمی بارد خیر سر خدا
صبحانه آب سرد و نان بیات و رویاهای داغ چای
لباسم مرا می بلعد از گشنگی
نمی داند لقمه دندان گیری نیستم
تسمه ام را که دور کمرم سفت می کنم معده ام باز قار قار می کند پدر سوخته
خب یعنی چه که آدم هی بخورد هی چیز کند ؟
چترم دیشب مرد.
برایش دقیقه ای سکوت کردم که در میان سال ها سکوتم گم شد .
چترم خوب بود حیوانکی
عاشقش بودم روزهای ابری
خب تقصیر من نیست که آسمان آفتابی می شود .
دوست داشتم موقع رفتن کسی را در آغوش بکشم و ببوسم .
می گویند بوسه خیلی خوب است .
من فکر می کردم آنهایی که هم را می بوسند مثل کبوتر ها دارند به هم غذا می دهند !
حالا کم کم حس می کنم بوسه فرق می کند .
درخت حیاط را در آغوش می کشم و می بوسمش
طعم مورچه می دهد بوسه های درخت
به او می گویم بر می گردم نگران نباش
ککش هم نمی گزد
کاش کسی بود که بگوید مواظب خودت باش , حداقل .
در خانه, آغوشش را به رفتنم می گشاید
در را می بندم
کوچه باز چپ چپ نگاهم می کند
خودم را از سر به پا برانداز می کنم
آه خدای من
باز کفش هایم با من نیامده اند
پابرهنه مانده ام و بی کلید
کاش کسی توی خانه بود تا کفش ها را پرتاب کند توی سرم از آن بالا
پابرهنه کجا بروم حالا؟
چاره ای نیست
بالهایم را از زیر پالتوی بلندم بیرون می کشم
پابرهنه به آسمان پرواز می کنم
از دور شبیه تنها ترین پرنده پابرهنه ام
کاش چترم زنده بود
خدا رحمتش کند .


از دفتر خاطرات آلبالو.

 

کسی نیس این جا ؟۱



با توپ نگاهت زدی به شیشه قلبم ,
این شیشه شکسته ست و تو
توپت رو می خواهی ؟؟!!
تو دیگه کی هستی !


نوشته آلبالویی که نمی دونه خانوم دختر ؛ تکیلا ؛ متهم ؛ بابالنگ دراز و امید چرا این قدر کم چیز می نویسن و یا اصلن نمی نویسن ؟
این خانوم کله خر چرا قهر کرده ؟
تو این خونه موندیم من و فریاد خاموش ؛ حالا هم که گیسو خانم اومده مهمونی موندیم آلاخون والاخون .
نکنه  : یاران همه رفتند به سرمنزل مقصود
          ماییم که در کوچه گرفتار و خرابیم ؟
این چه شب یلدایی خب ؟