گفتم : چرا اومدی اینجا ؟
گفت : اومدم فوت آخر رو یاد بگیرم
گفتم : فوت آخر ؟ آخه ...
گفت : چیه ؟ میخوام بدونم
گفتم : نمیشه نگم ؟
گفت : نه ! باید بگی ٬ می خوام بدونم .
دستش را گرفتم . لبانم را به لبانش فشردم . فوت آخر را دمیدم در دهانش ... اما مرد از فوت آخر من ...
به قلم بابالنگ دراز که نمی دونه چرا مطلب قبلیش رو پاک کردند ...
آدما هر کدومشون به یه صفت بارزی که دارن شناخته می شن .
بعضیا به صفتای بارز فیزیکی مثلا می گن یاروهه که موهاش طلاییه
یا اونی که چشاش آبیه یا اون یاروهه که چلاقه ( البته این نوع شناسوندن بی ادبیه )
بعضیا باز یه درجه بالاترن و به صفات اجتماعی و شغلشون شناسونده می شن مثلا
می گن اون آقاهه که سلمونی داره یا اونی که خیلی لوطیه یا اون آقایی که خیلی آقاست بعضیا باز یه درجه بالاتر ترن و با تحصیلات و تخصصشون شناخته می شن مثلا می گن
یارو فوق لیسانسه یا مثلا اون خانومه که دکترای تاریخ داره یا اون باستانشناسه و الخ ...
بعضیا با آثارشون شناسونده می شن مثلا
نویسنده کتاب فلان , یا کاشف فلان , یا رئیس جمهور فلان
بعضیا باز یه درجه خیلی بالاترن و فقط اسمشون برای شناساییشون کافیه مثلا
کریستف کلمب , آقای پاستور و خانوم کوری و ..
و باز بعضیا یه درجه بالاترن و فقط با ضمیری که در موردشن به کار برده میشه شناخته می شن مثلا
اون .. ایشون ... آقا ... یا خانوم
و باز بعضیا پا رو ازاین حدم فراتر گذاشتن و همین که بهشون فک کنی برای شناسوندشون کافیه مثلا
تا بهش فک کنی لپات سرخ میشه ( معشوقت ) یا بهش که فک کنی منور می شی ( خدا ) و ...
حالا ببینم تو جزو کدوم دسته ای ؟
یا دوس داری جزو کدومشون باشی ؟
یه نفر که به آلبالو بودن شناسونده شده .
۱مرگ را با حرف زدن آلوده نکن .تیغ را بکش، گاز را باز کن و تمام.
۲ مرگ بعضی اما ارزش ندارد. آنکه میمیرد اما بیهدف و دوم مرگ جوان ناپخته.
۳ ...
﴿از نوشتههای آدم معمولی وقتی که به مرگ فکر میکرد﴾
دستتو بده به من
حداقل بذار یه چیزی از تو پیش من باشه
یه دلخوشی کوچیک
دلم خوش باشه که دستت توی دست منه
می دونم که چشات همه چیزو رویایی می بینه
می دونم که دلت مدتهاست گم شده
می دونم که تنت مال یکی دیگه اس
می دونم که لبات بوسه گاه یه جف لبیه که دوسش داری
می دونم که پاهات جایی می ره که دلت همونجاس
می دونم که همه قشنگیات واسه یه آدم دیگه اس که نمی دونم کیه
ولی .. دستتو بده به من تا حداقل از وسط خیابون ردت کنم
می ترسم نکنه حواست ( که اونم یه جای دیگه اس ) پرت شه و خدا نکرده اتفاقی بیفته واست
اونور خیابون که رسیدیم تو برو هر جایی که دوس داری
منم مثه همیشه دستموم مشت می کنم که گرمی دستای قشنگت از توی دستام نپره
چه بوی خوبی داره عطر تنت
تو برو هرجایی که دوس داری
وقتی فهمیدم دوستت دارم به خودم قول دادم تو رو با همه چیزایی که دوس داری دوست داشته باشم
حتی اگه تو دوس داشته باشی دوسم نداشته باشی
آخه می دونی
خدا هم منو این مدلی دوس داره
گرچه من می دونم یه روز بر می گردم پیش خدا ولی تو ...
هیچوق پیشم بر نمی گردی .
آلبالو
خدایا منو کش بده
اونقدر کش بده تا برسم به خود خودت
ولی می خوام پاهام رو زمین باشه
خودت می دونی که
می خوام بغلت کنم بیارمت پیش خودم
که دیگه تنها نباشی
بذار این آدمای دیوونه هر چی می خوان بگن بگن
اگه قرار باشه به حرف مردم گوش کنی
هم تو همیشه تنها می مونی
هم من
کشم بده دیگه ...
از حرفهای بی شمار آلبالو با خدا در خوابش
می دانی ..؟
دیگر می دانم ..
تا بوده همین بوده ..
به جان تو ..
به قلم فریاد خاموش که ... هیچی ..مهم نیست ..
پیشکش به تکیلا ی عزیز که صحبت با اون منو می بره به کودکی...
من و یه دنیای غریب ، تو این شبای سوت و کور
خاطره های در به در ، خاطره های دورِ دور
تو ذهن من وول میخورن ، خاطره های کودکی
لواشک و قهقهه و ، آدامسای بادکنکی
بازی گرگم به هوا ، جر زدن منِ کلک!
گل کوچیک و پنجره ها !، به جون خریدن کتک!
صف بستن تو مدرسه، انگولکِ همیشگیم
بابا همیشه نون داره !... اگه بخوایم دروغ بگیم!!
مامان داره آش می پزه ، آش رشته های داغ داغ ......
من و یه دنیا خاطره ، تو این اتاق بی چراغ!
این روزا ، توی شهر ما ، قحطی آدم برفیه
عشقا دروغکی شدن ، دوست دارم ها حرفیه!
بز بز قندیمون کجاس ؟ گرگه به جای بز شده
بانوی خوب عشق من ، جادوی شهر اُز شده !
هنوز صدای شیهه اسب زورو تو گوشمه
آهای رابین ! بدون تو ، جنگل ما جهنمه!
میخوام جلوی عکس تو ، یواشکی ولو بشم!
برای دزدیدن تو ، دلم میخواد زورو بشم!
دوست ندارم گنده بشم ، مثل گالیور آس و پاس
کی گفته که این گالیور ، عاشق فلرتیشیا س؟
تو کار خوب عشقمون ، آدم بدا دقیق شدن
دشمن همیشه دشمنه ، رفیقا نارفیق شدن !
تو دوری از من و دلم ، برات گرفته نازنین !
بچگیمو به من بدین ، فقط همین ، فقط همین!
دی ۱۳۸۲- پویا