این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

پیشباز ...




می خوام بپاشم سر رات , غبار بال شاپرک
قالیچه بندازم جلوت , با تاروپود  قاصدک
می خوام بنفشه ها برات , پونه وحشی بیارن
خودم برات پهن بکنم , سفره ای از نون و نمک
مخمل سرخ قلبمو , می خوام رو پاهات بکشم
تا نکنه ساق پاتو , سبزه صحرا غلغلک
توی هوا می پیچونم , عطر گل محمدی
دو زانو می شینم جلوت , بهت می گم : خوش اومدی
می خوام چشاتو نزنه , چشم حسود , یواشکی
برات سپنج دود می کنم , تا از تو دور بشه بدی
می خوام فرشته ها برات , ترمه و اطلس بیارن
شازده خانوم شما بشین , منم .... گدای پاپتی .


سروده آلبالو

یادش بخیر دوسال پیش ....




حدود دو سال پیش بود
چند نفر اومدن گرد هم ...
قرار بر این شد که هر کسی
دنیاشو اون طوری که میبینه , به جمله بکشه
توی ماه مهر شروع کردیم که مهربونیا ؛ یادمون بمونه ولی
یه عده اومدن , نوشتن و ... رفتن
یه عده وسط راه سلامی کردن و ,
بدون خداحافظی , پریدن ,
از این چند نفر , همین چند نفری موندن , که هستن
بقیه به رسم زمونه , چیزی ازشون نموند به جز ,
همون چند جمله شون , به یادگار , که نوشتن .
دنیا همینطوریه
یه عده میان ,
یه عده میرن ,
چیزی که از ما می مونه به یادگار ,
همین چند خط دلنوشته است ,
گرچه مدتهاست که ,
کسی , حال کسی رو نمی پرسه !
جشن تولد وبلاگ " این چند نفر " مثل همیشه بی سر و صداست .
...
آدما شبیه لاک پشتا شدن
هر کی تو لاک خودش اسیر شده
توی تاریکی محو بی کسی
نور خورشید , حسابی حقیر شده
آدما میان .... سلامت می کنن
می رسن از راه , نگاهت می کنن
تا که خو می گیری به بودنشون,
گم میشن تو جاده , ماتت می کنن
آدما همیشه اینطوری بودن
یه جا آروم و قرارشون نبود
آدما , تمامشون کولی بودن
حتی مرگ , راه فرارشون نبود ...


نوشته آلبالو که کیک تولد رو نمی تونه تنهایی بخوره .

دفترچه خاطرات سیب خاکستری

 

خوندن و فکر کردن به بعضی از خاطرات قدیمی مثل نگاه کردن به عکس یه سیب سرخه
سیبی که شاید الان دیگه وجود نداشته باشه
اما همون یادگاری...به آدم یه آرامش خاصی هدیه می کنه
چون می دونی با نگاه کردن به اون کلی از خاطرات قشنگت مرور میشه
و چه آرامشی قشنگتر از اون لحظه که در حین مرور خاطره لبخندی به قشنگی همون سیب سرخ روی لبت خونه کنه

مثل این یادگاری...
مثل این خاطره...

بازهم..
شب مثال دریاست
و ستاره ها در آن مروارید
قایقی لازم نیست
غرق باید شد در این بحر غریب
دست و پا لازم نیست
اندکی آرامش
و کمی هم رویا
خوب می شد من و تو تا ته دریا برویم
یک عدد مروارید از میان صدف ساکت ابر برداریم
و نگاهش بکنیم
و نگاهش بکنیم
تا دم صبح...

نوشته شده از دفتر خاطرات آلبالویی یک سیب خاکستری


zoom





وبلاگ تصویری زوم راه اندازی شد ... !
http://albalooo.blogsky.com


کاری از آلبالو

شبیه سیب ...



دل من قده گلابی ؛
دل تو  ؛ شبیه سیب
تن من
بوی هلو میده
تن تو ؛ بوی سیب
گونه من ؛
مثه پوست تن کیوی می مونه
اما گونه های تو
سرخه ؛
شبیه پوست سیب
عشق من  شبیه هندونه ؛
پر از دونه تو
اما عشق تو همش
جا میشه تو یک دونه سیب ...

شعر هنری از آلبالو !!!

بازهم بی مقدمه...اما پر از سلام




خسته م به خستگی یه نگاه منتظر
تنهام به تنهایی یه سوال بی جواب
مبهمم به مبهمی یه زندگی
و در آرزوی پیدا کردن خودم
همونی که خیلی وقته گمش کردم
و در آرزوی ‎آشتی با دلم
همونی که خیلی وقته باهام قهره
با این خستگی و تنهایی و مبهمی مثل یه نگاه منتظر پر از سوال بی جواب زندگی می کنم...

و در آرزوی رسیدن به این آرزو لحظه ها مرا می شمارند....


نوشته یک سیب خاکستری

درست شبیه نقاشی ...



یه کاغذ سفید می خوام , با یک مداد نقاشی
اینجا رو صندلی بشین , خسته نشی یهو پاشی
من روبروت میشینمو , تو هم نگاه کن تو چشام
آها , آره , یه خورده کج , همینطوری باید باشی
خب اینطوری نیگام نکن دست و دلم پیچ میخوره
باید یه طوری بشینی , که خیلی دلبر نباشی
خوبه , همینطوری بشین , خب , از کجا شروع کنم؟
چطوری نقاشیت کنم , که توی دفترم جاشی ؟
یه خورده رنگ میخوام واسه , کشیدن رنگ چشات
رنگ شبو , من از کجا بیارم ای شاخ نبات ؟
ابروهاتو من چطوری , اینجور کمونی بکشم ؟
دستم همش خط میخوره , فدای عطر نفسات
رنگ لبات چه رنگیه , سرخه یا رنگ صورتی ؟
اون چینای کنج لبات , سایه داره یا خط خطی ؟
چال روگونه هاتو من , چطور رو کاغذ بیارم ؟
فک می کنم کشیدنش , وقت ببره یه ساعتی !
به جای برق تو چشات , میشه ستاره بکارم ؟
ناز نگاتو میشه از , کتاب حافظ بیارم ؟
موهات یه جوری تاب داره , که با قلم در نمیاد
این تابو با چی من آخه , میون موهات بذارم ,
شیطونیه تو خنده هات خیلی قشنگه اما من
کشیدن این یکی رو اصلا دیگه یاد ندارم ,
........
این کاغذ سفیدتو , اینم مداد نقاشی
من میشینم کنارتو , تو هم باید پیشم باشی
باشه قبول , نمی تونم , سخته آخه .. چیکار کنم ؟
عاشقی آسون تره از , کشیدن یه نقاشی
تموم خوبیاتو که , نمیشه یک جا جمع کنم
تو دفنرم جا نشدی , باید که تو دلم جاشی
دلم یه کاغذ سفید , چشات مداد نقاشی
خودت باید شروع کنی , خسته نشی یهو پاشی ...


نوشته آلبالو