من بخار روی شیشه اتاقو دوس دارم
دم صبح صدای قارقار کلاغو دوس دارم
دونه های قرمزش یخ زده طفلکی ولی
من درخت آلبالوی توی باغو دوس دارم ...
نوشته آلبالو برای تموم آلبالوهای تنهای یخ زده توی تموم باغ های دنیا ...
من و تنهایی ام
با تارهای نازک و سفید رویاهایمان
پیله ای تنیدیم
به آرزوی یکی شدنمان در قالب پروانه ای با بالهای رنگارنگ
به شوق پریدنمان در آسمان آبی آرزو
ناغافل از آنکه
دستی پیله مان را
از شاخه خشک زندگی خواهد چید
و در آب های جوشان حقیقت خواهد جوشاند
از ما هیچ نخواهد ماند
جز تارهای نازک و سفید رویاهامان
که تار و پود پارچه ای رنگی خواهد شد
آویخته بر دیوار خاطرات آیندگان .
نوشته آلبالو و تنهایی اش .
ما آدما
وقتی بچه ایم , همه چیزو خوب می فهمیم
اما قوه درک و استدلال نداریم
اما وقتی بزرگ می شیم
تا دلت بخواد توانایی درک و استدلال موضوعات مختلف زندگیمون رو داریم
اما راستش
راستی راستی , هیچی نمی فهمیم .
نوشته آلبالو , بلانسبت همه آدما .
میدونی عزیزم
قلب تو شبیه کفشدوزکه
فقط وقتی از پیشم میپری و بالهای سرخ دلت باز میشه می تونم سختی و سیاهی زیرشو ببینم .
نوشته آلبالو