این روزها دوستی با جنس مخالف به بیرون دادن گاز معده می ماند برایم..
به ژرفای لذتی سرشار از انزجار ..
اطراف را که می نگری دخترکانی را می بینی که ناشیانه نقش مریم مقدس را بازی می کنند
گرچه مدونا یی تمام عیار بیش نیستند ..
سوالی مدتی است که ذهنم را مشغول کرده ..
نمی دانم من عوضی هستم
یا اینکه عوضی من شده ام ..
بادی می وزد ـ سرد و جانکاه ـ
ودو قاب پنجره ذهنم را درهم می کوبد..
صدایی مهیب برمی خیزد
که بیشتر به شکستن قلبی ـ آنهم در این روزهای نیمه پاییز ـ می ماند ..
می لرزم..
می لرزی ..
رد بی فروغ دو چشمانم بی اختیار
به آن گوشه خالی روی طاقچه سرازیر می شوند..
همان گوشه ای که روزی عکسی بود
که تو در هزار گوشه چهار گوشه اش لبخندی به یادگار گذاشته بودی..
دقیق ترمی نگرمت..
خاکی به پهنای تمام غرورم ذره ذره ات را در برگرفته .
***
بادی می وزد ـ سرد و جانکاه ـ
رقص غبار از رخ مه گرفته ات طوفانی در من به پا می کند .
و تو
که هنوز لبخند میزنی ..
لبخندی به تلخی این روزهایمان که هر جانی را در آتش فرو می کشد ..
آنسوتر که بنگری زنی مستخدم را میبینی
که چشمانش نومیدانه رد هر پایی را می پاید که کفشی گل الود به پای دارد..
***
چشمان پیرمردی که شبانگاهان کارتنی همخوابه اش است
و روزها در جوی آب اقبالش را می جوید
نومیدانه آسمان را می پاید و با هر رعدی لرزه ای بر جانش می نشیند ..
***
چشمان پسری با آن نگاه حریصانه اش
که ازهر جامه ضخیمی هم روزنی خواهند یافت
برجستگی اندام زنی را می پاید
که خیس شدن زیرباران برجسته تر می نمایدش ..
***
چشمان دخترک که آن گوشه زیرباران ایستاده ـ و خمار همه را می پاید ـ
که گویی همگان را به چتری برای تنش می خواند ..
***
ومردی تنها که ـ چه می دانم..شاید من باشم شاید هم تو ـ
چه باران بیاید چه نیاید با نگاهی پر از درد غم
عشق را در هر سرابی به جستجو می نشیند
تا که باز در تنهایی تنهایش بنشیند به انتظاری جانکاه..
انتظار ..این یار دیرینش..
یاد غربت چشمانت دیروز بود به تصورم که مرا بردند به یاد آوری
آن روزهای اولی که من بودم و توبودی و تصویری که
از عشق در تابلوی اتاقک ذهنمان نقش بسته بود..
همان اتاق پر از پنجره ای که همیشه بسته بودند و تو
می پرسیدی از من مدام که بیا تا غبار غم را بزداییم از چارچوب چوبی اش..
و من که باز مغموم می رفتم به تفکرات غریبی که این روزها از من رخ بر نمی تاباند..
دخترک بی مهابا نامم را می پرسد:
تا لکنتم را فرو بنشانم و جوابی بدهم دخترک رفته است دیگر.
گفته بود که وقتش بیش از اینها می ارزد ..