این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

...Nice Days


همانطور که تند و تند لباسهایش را می پوشد تا زودتر برود می گوید که
شوهر دارد و دختری یکساله ...



فریاد خاموش

...Ok honey


روزهای بی شماری را در انتظار آمدنت بسر بردم ..

شبی هم تو در حسرت کام گرفتن از من بسر ببر ...



فریاد خاموش

.. Maybe all


تازه بعد از ازدواج بود که ..
که دقیقا معنی این حرف رو فهمیدم ..
تازه فهمیدم که دارم با گرونترین فاحشه دنیا همخوابه میشم ...


فریاد خاموش

عشق Is یه چیز ...





عشق یعنی بهش بگی دوسش داری ..
اونوقت اونم در حالیکه اون لبخند لعنتی همیشگی رو لباشه
با تمام وجود زیر پاهاش لهت کنه ..
 می دونم واسه همین کاراشه که دوسش داری ..
  

فریاد خاموش

بدون شرح ..

یک سال از عمر این وبلاگ گذشت ..
و من خوشحالم که تقریبا کمی بعد از آغاز همراه این وبلاگ بودم ..
یکی از بهترین اتفاقات تمام طول زندگیم ..
با نوشته هایی که گاهی به مذاق عده ای خوش نیامد ..
الان که بعد از این مدت نسبتا طولانی دوباره شروع به نوشتم می کنم دیگه از یه چیز مطمئنم .. و اون اینه که نوشتن یا ننوشتنم برای هیچکس فرقی ایجاد نمی کنه ..
و ممنون از تمامی هیچکسان عزیزی که در این فاصله جویای من نشدند ..
 بعد از کشف و مکاشفه بسیار از امروز با آسودگی خاطر خواهم نوشت ..
 از هر آنچه بتوان یا نتوان حتی تصورش را کرد ..
 در پایان نوشته هایم قسمت نظرخواهی نخواهم داشت .. راه ارتباط ساده تری در کنار صفحه وبلاگ موجود است ..
 همیجا تکرار می کنم که اگر خواندن خیلی از مسائل به مذاق شما خوشایند نیست دیگه نوشته های منو نخوانید ..
 منتظر طوفان نوشته هایم باشید .. با تشکر فراوان از آلبالو .. و آرزوی پایندگی این وبلاگ ..

موخره :
 آری ..باز فرا رسید ..
یکی از روزهای این هفته سالگرد ازدواج من بود ..
 نمی خواهم بدانم چندمین سال ..
سالگرد یکی از سیاه ترین روزهای زندگی من ..
 گرچه پایان یافت اما سیاهیش تا ابد وجودم را فرا گرفته است ..
هر گاه به این روز نزدیک می شوم احساسی وحشتناک تمامی وجودم را در بر می گیرد ..
یک شمارش معکوس تا مرگی تدریجی ..
 از این روز بیزارم ..
همانطور که از خودم بیزارم ..
هر سال و در این شب وقایعی را ازسر می گذرانم ..
ماجراهایی که در این شب بر من گذشت و فاحشه کوچک را
بزودی در وبلاگ خودم خواهید خواند ...


فریاد خاموش

... Don't




ببخش ..
ولی فراموش نکن ..


فریاد خاموش با نوشته ای جدید

چون همیشه ..

  


چشمانم هنوز سیاهی می رود ..
به طرف اتاق خواب می روم ..
وارد می شوم و بی رمق روی تخت می نشینم ..
سرم را محکم میان دستانم می گیرم ..

نا گهان چشمانم را باز می کنم ..
دستم را زیر تخت می برم و با کمی جستجو می یابمش..
درست سر جای همیشگیش است ..
مثل هر سال ..
دستم را بیرون می آورم و به کادوی غریبه خیره می شوم ..

دستانم می لرزد ..
کاش می توانستم گریه کنم ..
کاش ..
گرچه می دانم که نمی توانم ..
می دانم ..
سالهاست ..
دیگر اشکهایم هم با من غریبه گشته اند ..

فریاد خاموش