یک سال از عمر این وبلاگ گذشت ..
و من خوشحالم که تقریبا کمی بعد از آغاز همراه این وبلاگ بودم ..
یکی از بهترین اتفاقات تمام طول زندگیم ..
با نوشته هایی که گاهی به مذاق عده ای خوش نیامد ..
الان که بعد از این مدت نسبتا طولانی دوباره شروع به نوشتم می کنم دیگه از یه چیز مطمئنم .. و اون اینه که نوشتن یا ننوشتنم برای هیچکس فرقی ایجاد نمی کنه ..
و ممنون از تمامی هیچکسان عزیزی که در این فاصله جویای من نشدند ..
بعد از کشف و مکاشفه بسیار از امروز با آسودگی خاطر خواهم نوشت ..
از هر آنچه بتوان یا نتوان حتی تصورش را کرد ..
در پایان نوشته هایم قسمت نظرخواهی نخواهم داشت .. راه ارتباط ساده تری در کنار صفحه وبلاگ موجود است ..
همیجا تکرار می کنم که اگر خواندن خیلی از مسائل به مذاق شما خوشایند نیست دیگه نوشته های منو نخوانید ..
منتظر طوفان نوشته هایم باشید .. با تشکر فراوان از آلبالو .. و آرزوی پایندگی این وبلاگ ..
موخره :
آری ..باز فرا رسید ..
یکی از روزهای این هفته سالگرد ازدواج من بود ..
نمی خواهم بدانم چندمین سال ..
سالگرد یکی از سیاه ترین روزهای زندگی من ..
گرچه پایان یافت اما سیاهیش تا ابد وجودم را فرا گرفته است ..
هر گاه به این روز نزدیک می شوم احساسی وحشتناک تمامی وجودم را در بر می گیرد ..
یک شمارش معکوس تا مرگی تدریجی ..
از این روز بیزارم ..
همانطور که از خودم بیزارم ..
هر سال و در این شب وقایعی را ازسر می گذرانم ..
ماجراهایی که در این شب بر من گذشت و فاحشه کوچک را
بزودی در وبلاگ
خودم خواهید خواند ...
فریاد خاموش