چند روز دیگه این وبلاگ که خاطرات زیادی از آدم های مختلف رو همراه خودش داره ، به ٩ سالگی میرسه .
این وبلاگ بخشی از بهترین خاطرات من و همهء نویسندگان اونه .
خاطرات روزهایی که کمتر از این روزها شلوغ بودند و آدم گاهی می تونست دوکلمه حرف غیر حساب ! فارغ از همه حرف های حساب ، توش بنویسه .
اینجا خلوت شده ، برعکس دنیای ما ، که حسابی شلوغ و در هم ریخته است .
آی عشق ،
آی عشق ،
آی عشق ،
روزگاری در مورد تو چه فکرها که نمی کردیم ،
چه چیزها که نمی نوشتیم ،
تو حلقه مفقوده این روزگاری .
آی تنهایی ،
آی تنهایی ،
آی تنهایی ،
تنها رفیق بازمانده از تمام شلوغی ها ،
تو ستودنی ترین همراه این روزهای کشداری ،
آی آرامش ،
آرامش عزیز ،
آرامش مهربان ،
تو از دست رفته ترین اتفاق این سال هایی ،
آی زندگی ،
تو بزرگترین معمایی .
...
کاش میشد تمام این چند نفر برای یک روز هم که شده اینجا دور هم جمع بشن و از گذشت این روزها بنویسند ،
تولدتون مبارک
آلبالو
١٥ سپتامبر ٢٠١٢
چین
رخت ها را میبینی...
توی بالکن همسایه..
کاش تو آن گیره رخت بودی و....
من شاید یک جوراب خیس...مرا توی باد رها نمیکردی...
جای دندانهایت روی اندامم میماند آن وقت.