این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

خط آبی

 

کی می دونه , شاید یه روز , یکی بیاد , در بزنه
 تق و تق و تق , تق و تق و تق , به در تلنگر بزنه
از پشت در صداش بیاد
صدای آشناش بیاد
کفش پاهاش پاشنه بلند
ابرو کمون , گیسو کمند
گوشه لباش یه تیک واسه , لحظه های بگو بخند
چشاش سیاه , خسته ز راه
صورتش شبیه قرص ماه
کمر باریک , تو دل برو
کنار لبش خال سیاه
انگشتای نازکشو
تق و تق و تق , بزنه به در
محله از اومدنش , بشن خبر
عطر هوای دور وبرش ,
بوی اقاقی بده ,
بوی هوای نعنا های کوچه باغی بده
پوست تنش نازک و رنگ پریده
انگار که رو پوست تنش , هاله ماه کشیده
شرم و حیاش فراوون
موهای زیر چارقدش پریشون
لپاش مثه تربچه
لباش شبیه غنچه
چند تا تار مو , روی پیشونیش آویزون
دندوناش ردیف و میزون
دلش پر از مهر و وفا
نگاش پر از صدق و صفا
دستاش پر از نوازش
بارون عشق می باره از نگاهش
ختم کلوم , خلاصه یه روز
کی می دونه , شاید بیاد پشت در
در بزنه , من نباشم تو خونه
یه خط آبی بکشه به روی در نشونه
تنگ غروب وقتی بیام , نگام بچسبه روی در
اون خط آبی بکنه , این دلو باز در بدر
اونوخ دیگه کار دلم تمومه
ندیدمش , باقی عمر حرومه
اون خط آبی دلمو ببین چه خط خطی کرد
چه کاری با این دل بی صاحاب و پاپتی کرد
حالا منم کنار در , منتظر یه همسفر
من ندیدم اما خدا , کی میدونه , شاید یه روز
یکی بیاد در بزنه
تق و تق و تق ... تق و تق و تق ... به در تلنگر بزنه
از پشت در صداش بیاد
صدای آشناش بیاد
کفش پاهش پاشنه بلند
ابرو کمون ..... ...... ......


نوشته آلبالو

پوزخند

 

 

نمی توانم جلوی لبخند خودم را بگیرم

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.

آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست

همه گول خوردند! ..

 

نوشته صادق هدایت

انتخاب از : آلبالو

تمرکز

 

عشق نور است
عقل ذره بین
من از این می ترسم که عشقم
تنت را بسوزاند
وقتی مدام به تو فکر می کنم ...


* آلبالو

کلید

 

کلید را که می اندازی و میپیچانی
دری باز می شود
کلید را که نداری
خودت را هرچقدر که بپیچانی هم
دری برایت
باز نخواهد شد

آنتوان آلبالو !

 

 

ضیافت

 

برق می رود
توی تاریکی آرامش بیشتری داری
یک سیخ کبریت و سی دانه شمع
دونه دونه با آرامش شمع ها را روشن می کنی
شعله کبریت نوک انگشتاتو می سوزونه
ولی بهش قول دادی ... فقط با یه دونه
حالا سی تا نقطه نورانی .. شبیه سی تا ستاره توی آسمون شب ... توی خونه اس
بهش نگاه می کنی
توی چشاش سی تا نقطه نورانی می درخشه
روبروش می شینی
دستاشو می گیری
دست راستتو می گیره و نوک انگشتاتو که از شعله کبریت سوخته ؛ می ذاره روی لبش
توی چشاش نگاه می کنی
همه چیز ساکته
سوسک ها و موش ها و پروانه ها و عنکبوت ها .. همه در یک سکوت پر از هیجان
خدا هم سکوت کرده
پشت پنجره صدوهفده روح گدا ( که صداقت رو گدایی می کنن ) چسبیده به شیشه با چشم هایی بدون حدقه نگاهت می کنند
دو قطره اشک درست در انزوای چشمات آماده یک جریان لذت بخشند
شعله های شمع می رقصند
رقص در سکوت
لب پایینیت می لرزه
با صدای آروم و شمرده عمیق ترین احساست رو ( شبیه کسی که اعتراف می کند ...) به زبون میاری
و تموم سعیتو می کنی که حرمت و قداست این واژه ها رو با نهایت صداقتی که توی گفتنشون داری حفظ کنی
تموم گوش های منتظر اتاق صداتو می شنون که می گی :
- ... دوستت دارم .
گونه های صد و هفده روح سرخ می شود
و دو عنکبوت پیر به یاد روزهای خوب نه چندان دورشان به هم نگاه می کنند
دستهایت بدون شرم با دستانش معاشقه می کنند
و چشم ها هزار حرف نگفته را ... بدون هیچ صدایی ... به هم می گویند
سکوت و .... خلسه
ناگهان تمام چراغ ها روشن می شود و صدای تلویزیون با موسیقی گوشخراشش بلند می شود
موش ها و کنه ها و سوسک ها و تو و او همه بلند می گویید :
ـ  اههههههههههه
ارواح ترسیده و هراسان به گوشه های آسمان فرار می کنند
عنکبوت ها می خزند درون حفره های گوشه اتاق
و سوسک ها می دوند طرف حمام
تو دنبال کنترل تلویزیون می گردی تا خفه اش کنی و او می رود تا غذای سوخته را از توی فر بردارد
تمام شمع ها از خجالت آب شده اند
از ضیافت شبانه ات فقط رد سرخ رنگ روژ لب او  ؛ روی نوک انگشتانت باقی مانده
لبخند می زنی و به این فکر می کنی لبان داغ او چگونه مرهمی برای سوختگی دستانت بود
آن شب غذای سوخته ؛ چقدر خوشمزه بود .

یکی از نوشته های قدیمی آلبالو  ( ۹ دی ۸۲ )

 

نوازش

 

به خدا گفتم :
- میشه لمست کنم ؟
هوا ابری شد و
بارون گرفت ...

...


 خدا جون , گرمی دست آدما , دروغیه
خدا جون , چشمای من , اسیر این شلوغیه
خدا جون , رنگو  وارنگن آدما , جور  واجورن
خدا جون , قولای این آدما کشک و دوغیه
من می خوام , دست نوازش بکشی روی سرم
من می خوام ترانه هاتو بشنوه , گوش کرم
خدا جون می خوام یه عاشقی باشم برای تو
که تو دستامو بگیری که دیگه هیچ جا نرم
خدا جون من پر از اشتباهمو و پر از بدی
چرا پس راه درستو , تو نشونم نمی دی ؟
خدا جون , گم شدم اینجا , نکنه ندیدمت ؟
آخ خدا جون , من  دارم میشم شبیه خط خطی
من دارم حل میشم اینجا , دارم عادت می کنم
من دارم به هر کسی , عرض ارادت می کنم
این مترسکا دارن ,  قلبمو ,  آتیش می زنن
آره من دارم , همین ها رو زیارت می کنم
خدا جون , نمی کشی دست نوازش رو سرم ؟
پس چرا بهم نمی گی که کنارشون نرم ؟
آخه عشقی  , که دارن این آدما , قلابیه
شایدم گفتی بهم , من نشنیدم , که کرم ...
کاشکی بارون , منو میشستو و میبرد از رو زمین
من می خوام تازه بشم , خب تازگی , یعنی همین
خدا جون , چیز زیادی دارم از شما می خوام ؟
خدا جون , تورو خدا , یه کم با من حرف بزنین ...

 

 

آلبالو

 

طعم مردن

 

 - مرگ چه مزه ایه ؟
- مزه یخ میده
- یعنی چی ؟
- یعنی تنت سرد میشه و زبونت بی حس
- درد نداره
- اگه گازش نزنی نه ,
- پس باید چه جوری خوردش ؟
- باید آروم آروم , میکش بزنی
- پس اینایی که یه دفه می میرن چی ؟
- این مدلش درد داره ... خیلی هم درد داره .
- دردش چه طوریه ؟
- مثل درد زنده بودن بعد از مردن اونی که دوستش داری .. فهمیدی ؟
- ... ام ... آره .. راست میگی ... خیلی درد داره .

 

نوشته آلبالو که دلش برای آدمایی که یهویی مردن خیلی غصه داره .