این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

تضاد




عقلا و بزرگان عقیده دارند تفاوت عمده آدمی با حیوان در اندیشیدن و قوه تشخیص اوست .
از بزرگی پرسیدیم :
- قوه تشخیص و تفکر به چه کار آید ؟
فرمود :
- آدمی برای بقاء خویش به خصایصی همچون دروغگویی , خیانت , حسادت , دورویی , تکبر , عصیان و زیاده خواهی و نیز برای اطفاء شهواتش به خصیصه بی رحمی , رذالت , پستی و دون مایگی نیازمند است و این خصایص ماحصل اندیشیدن و تفکر و تعقل آدمیست .
پرسیدیم :
- پس اعمال خوب و پسندیده نتیجه و ماحصل چیست ؟
فرمود :
- اعمال خوب و نیکو برگرفته از ذات آدمی و غریزیست , چرا که خداوند در آغاز خلقت , انسان را ذاتا مایل به اعمال خوب آفریده است .
پرسیدیم :
- ما را نصیحتی بفرما .
فرمود :
- عقل آدمی شیطان است و ذات او خداوندگار , پس هر که عقلش بر ذاتش چیره گردد , بنده شیطان است و هر کس عقلش را در مسیر ذات و فطرتش به کار گیرد , سزاوار پاداش خواهد بود .

از عقاید " مش نیوز "

بلوغ




در توصیف دوست داشتن دو حالت وجود دارد :
1 - دوستش دارم , با هر که باشد
2- دوستش دارم , فقط با من باشد
حالت اول مرگ تدریجیست
و حالت دوم زندگی تدریجی
و در توصیف نفرت نیز دو حالت وجود دارد :
1 - از او متنفرم , چون دوستش دارم و با دیگران است
2- از او متنفرم چون دوستم ندارد و با من است
حالت اول مرگ تدریجیست
و حالت دوم زندگی تدریجی
و در توصیف عشق یک حالت وجود دارد :
1 - هستم به بودنش و نیستم به نبودنش
و این حالت , بلوغ تدریجیست .

آلبالو

بالای ۱۸ ..




ببین
یه وقت جو نگیردت ها 
 نه که حالا یه کم خودتو واسم لوس کردی دیگه تمومه ها
نه که پیش خودت فکر کنی حالا که منو اینجوری از کف تا سقف
 مثه سگ همسایه لیس زدی منم اینکارو می کنم ها ..
ببین
تو راحت باش
بقیه کارتو بکن ...

محاوره

- سلام عزیزم

- ..........

- دیروز بهت زنگ نزدم چون با ... بودم٬ شبم اونجا موندم

- @#!!!!!!!!

- اه چقدر بی جنبه ای منو بگو که می خوام باهات روراست باشم....

" چه بی کلاس قطع کرد٬ همینه دیگه ایرونیه!!!!!!! "

در ضمن:  لطفا اگه دوست دارین منم مثل بقیه رومانتیک!!!!! بنویسم بگین!!!  دوست دارم بیشتر ایرادام گرفته بشم تا تمجید شم!
تارا

همه چیز در یک لحظه ..




لعنتی ..
اونشب یه بار دیگه دیدمت ..
من سوار ماشین بودم و تو ..
داشتی از خیابون رد می شدی ..
در حالیکه سعی می کردی هر چه بیشتر خودتو به اون
پسر موبوری که باهات بود بمالی ..

لعنتی ..
چشمهامو می بندم ..
و لحظه برخورد شدید هیکلتو با ماشین و خورد شدن
تمام استخوناتو  هزار بار تو ذهنم مجسم می کنم ..
...
کاشکی ..
کاشکی هیچوقت اون ترمز لعنتی رو نگرفته بودم ..


نوشته فریاد خاموش که دوست داره یه بار دیگه تو این موقعیت گیرت بیاره تا ..

بر باد رفته




دوسم داره
دوسم نداره
دوسم داره
دوسم نداره
دوسم داره
دوسم نداره
....
و گلبرگهای زندگی بدینسان به باد می رود.

نوشته آلبالو

بازم تو

رنگ نارنجی را دوست دارم
سطل آشغال اتاقتو یادم میاره
سبز٬ لجن کنار دست شوئی رو
وقتی زیاد مشروب می خورم و با دقت بهش نگاه می کنم تا بالا بیارم
و آبی روشن؛ چشمهاتو همراه با برق منحصر به فردش
بعد از دید زدن دخترای غریبه!
قهوه ای موهاتو وقتی چربه.... 


نکنه عاشقت شدم؟
تارا