دل آدم که زمستونی باشه ,
دیگه این عید و بهارش چی چیه ؟
سفره هف سین دلتنگی که هست ,
دیگه این نقش و نگارش , چی چیه ؟
وقتی از شادی فقط , شکلک اون رو صورته
من نمی دونم آخه , این قیل و قالش چی چیه ؟
روزی عیده واسه من که تازه باشه همه چیز
سالای کهنه دیگه , خنده به حالش چی چیه ؟
لباس نو پوشیدن , چه کیفی داره این روزا ؟؟
خودمونو گول زدن , داد و هوارش چی چیه ؟
دو سه تا شکوفه گیرم که زده روی درخت
باغبون دلش شکسته , نوبهارش چی چیه ؟
وقتی هیچ چیزی شبیه یک بهار تازه نیست
آخه قربونت بشم , پس این شعارش چی چیه ؟
ما ها زندونی زندون سیاه غصه ایم
کاش یکی به ما می گفت راه فرارش چی چیه ...
* نوشته آلبالو
- خدای من
فکر می کنی خالق چون منی بودن لذتش بیشتره
یا مخلوق چون تویی بودن ؟
الحق و الانصاف که در این مورد من از تو بیشتر لذت می برم .
آلبالو
آتش زدی و رفتی و انگار نه انگار
سوزاندی و ویراندی و انگار نه انگار
این آدمک مزرعه یک روز دلی داشت !
فهمیدی و خندیدی و ........ انگار نه انگار
آلبالو
- سلام خانوم پینوکیو ...
ببخشید , می تونم بپرسم شما هفته ای چند بار دماغتونو عمل می کنید !؟
" نوشتهء یک متهم که حالش از پری مهربونی که دروغا رو ماست مالی میکنه به هم میخوره "
* انتخاب آلبالو از آرشیو آذرماه سال 82 به یاد روزهای خوب قبل