این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

zoom





وبلاگ تصویری زوم راه اندازی شد ... !
http://albalooo.blogsky.com


کاری از آلبالو

شبیه سیب ...



دل من قده گلابی ؛
دل تو  ؛ شبیه سیب
تن من
بوی هلو میده
تن تو ؛ بوی سیب
گونه من ؛
مثه پوست تن کیوی می مونه
اما گونه های تو
سرخه ؛
شبیه پوست سیب
عشق من  شبیه هندونه ؛
پر از دونه تو
اما عشق تو همش
جا میشه تو یک دونه سیب ...

شعر هنری از آلبالو !!!

درست شبیه نقاشی ...



یه کاغذ سفید می خوام , با یک مداد نقاشی
اینجا رو صندلی بشین , خسته نشی یهو پاشی
من روبروت میشینمو , تو هم نگاه کن تو چشام
آها , آره , یه خورده کج , همینطوری باید باشی
خب اینطوری نیگام نکن دست و دلم پیچ میخوره
باید یه طوری بشینی , که خیلی دلبر نباشی
خوبه , همینطوری بشین , خب , از کجا شروع کنم؟
چطوری نقاشیت کنم , که توی دفترم جاشی ؟
یه خورده رنگ میخوام واسه , کشیدن رنگ چشات
رنگ شبو , من از کجا بیارم ای شاخ نبات ؟
ابروهاتو من چطوری , اینجور کمونی بکشم ؟
دستم همش خط میخوره , فدای عطر نفسات
رنگ لبات چه رنگیه , سرخه یا رنگ صورتی ؟
اون چینای کنج لبات , سایه داره یا خط خطی ؟
چال روگونه هاتو من , چطور رو کاغذ بیارم ؟
فک می کنم کشیدنش , وقت ببره یه ساعتی !
به جای برق تو چشات , میشه ستاره بکارم ؟
ناز نگاتو میشه از , کتاب حافظ بیارم ؟
موهات یه جوری تاب داره , که با قلم در نمیاد
این تابو با چی من آخه , میون موهات بذارم ,
شیطونیه تو خنده هات خیلی قشنگه اما من
کشیدن این یکی رو اصلا دیگه یاد ندارم ,
........
این کاغذ سفیدتو , اینم مداد نقاشی
من میشینم کنارتو , تو هم باید پیشم باشی
باشه قبول , نمی تونم , سخته آخه .. چیکار کنم ؟
عاشقی آسون تره از , کشیدن یه نقاشی
تموم خوبیاتو که , نمیشه یک جا جمع کنم
تو دفنرم جا نشدی , باید که تو دلم جاشی
دلم یه کاغذ سفید , چشات مداد نقاشی
خودت باید شروع کنی , خسته نشی یهو پاشی ...


نوشته آلبالو

کلاغ سیاه پاپتی




کلاغه دلش گرفته بود
کلاغ سیاه پاپتی
پرید روی شاخ درخت
گفت : غار و غار
از یه جایی صدا اومد
که : زهر مار
بغض کلاغه ترکید
یه قطره اشک
از روی گونه هاش چکید
قطره اشک
لابه لای پرای سیاه
گم شد و رفت
یه تیکه سنگ
از تو حیاط یه خونه
اومد و اومد
نشست رو سینه کلاغ
قلب کلاغه ترکید
کلاغه افتاد رو زمین
یه صدا اومد:
اون کلاغ زشتو ببین ..
کلاغه چشاش تار شده بود
همه جا ها رو سیا میدید
عین خودش
زشت و سیاه و خط خطی
کلاغه مرد
...
کسی نفهمید که کلاغ
دلش خیلی گرفته بود
آخه شب قبل
یه گربه ناز و ملوس
بچه هاشو گرفته بود
کلاغه هم دلی داشت
همدم و همدلی داشت
کلاغه هم عاشق بود
کلاغ سیاه پاپتی
زشت و سیاه و خط خطی
واسه خودش کسی بود
کی از دل کلاغه با خبر بود ؟
کی حالشو می فهمید
حیف کلاغ پاپتی
با رنگ زشت و خط خطی
...
راستی مگه ما آدما
از دل هم خبر داریم ؟
ما آدمای رنگارنگ
زشت و قشنگ
رد میشیم از کنار هم
سلام و علیک
حالت چطوره اصغری ؟
حرفای بیخود میزنیم
خنده هامون شیشه ایه
درد دلامون الکی
عاشقیمون , دروغکی
ما لای دودا گم شدیم
تصویرامون خیالیه
هرچی که داره مغزمون
شکلکای سئوالیه
دل چیه ؟ یک تیکه خون
پر از : نرو , پیشم بمون ...
دلم میخواست کلاغ بودم
همون کلاغ پاپتی
زشت و سیاه و خط خطی
پر میزدم تو آسمون
کسی نمی گفت که : بمون
می پریدم رو یه درخت
گریه می کردم : غار و غار
پشت سرش یه زهر مار
حداقل این فحشه که راستکی بود
اینجوری هیچکسی دلش
واسم الکی نمی سوخت
کسی برام
لباس پادشاه توی قصه ها رو نمی دوخت
نه عاشق کسی بودم
نه کسی عاشقم بود
کلاغه تنهایی بودم
گمشده تو شهر دود
اشک کلاغو هیچکسی
نمی تونه ببینه
حال دلش ؟!
عجب ..مگه حالی واسش میمونه ؟
دلم میخواست کلاغ بودم
تا که یه روز
زخم یه سنگ راستکی
که درد اون بهتره از زخم زبون آدما
دلم رو با تموم این نگفته هاش
بترکونه
کسی دلش واسه کلاغ زنده که نمی سوزه
کسی دلش واسه کلاغ مرده هم ,نمی سوزه
...
صبح سحر
یه رفتگر
کلاغه رو انداخت لابه لای آشغالا
کلاغه با دلش پرید تو قصه ها
دلش نگو , یه تیکه خون
پر از :
برو
پیشم نمون .

نوشته آلبالو

گناه




من تا حالا
گلی رو نچیدم به خدا
حالا شما بگین
جای من جهنمه ؟

آلبالو

آدم - حوا




خوش به حال آدم
که تنها عاشق روی زمین بود
بی هراس از ترس از دست دادن معشوقش
بی پروا , در عشق بازی های روزانه اش
نه کسی بود که وقت نبودنش , سد راه حوا شود و متلکی به او بگوید
نه تلفن داشت که نیمه شب , مزاحمی زنگ بزند و فوت کند
و بعد او برود توی فکر که نکند این , فلانی باشد که چشمش دنبال حوا بود
نه پول داشت , که بترسد حوا , هر روز از او مدهای جدید لباس زیر و رو را بخواهد
نه دختر دیگری بود که با دیدنش , دلش یک جوری بشود
نه مرد دیگری که با دیدنش , به حوا بگوید : روسریتو درس کن !
نه آن موفع لوازم آرایشی بود که وقت بوسیدن حوا , صورتش چرب و رنگی شود و رویش نشود به حوا بگوید :
- نمی شه اینقد خودتو چسان فسان نکنی , بابا تو رو همینطوری ساده بیشتر می خواستمت .
نه ماهواره بود , که بترسد حوا با دیدن فیلم هایش هوایی شود
و نه پارتی بود , که مجبور شود برای شاد شدن زورکی , قرص اکس بندازد بالا
نه مجبور بود کار کند , از کله سحر تا بوق سگ ,
که شب خسته و کوفته و با بدن خیس از عرق , رویش نشود برود توی رختخواب , بغل حوا
نه مجبور بود برای ارضاء حس چشم و همچشمی حوا , ماشین بنز چل میلیونی بخرد
خوش به حال حوا
که معشوق ترین , معشوق آدم بود
نه ترسی از آمدن هوو داشت
نه ترسی از بالا زدن رگ تعصب همسر
برگ مویی کفایتش می کرد و گاهی شاید گردن بندی از صدف , تنها زینتش بود
نه حسود بود که چیزی نمی دید برای حسادت , که حس لاینفک زنانه است
نه غمی داشت , که چرا زن فلانی نشدم , که بچه پولدار بود
مردش , تمامی دارایی اش بود , و عشقش .
که بی گمان حتی اگر یک نفر مرد دیگر روی زمین بود , خدا را چه دیدی ؟ شاید ... چمیدانم !
غصه اندامش را نمی خورد , که مبادا دور کمرم فلان سانت از دور کمر فلانی بیشتر شود
که فلانی ای نبود برای مقایسه اش
نه آینه ای بود که دماغش را ببیند در آن و دلش هوس کند برای سربالا کردنش برود جراحی پلاستیک
و نه دانشگاهی بود که دانشجو شود و اونتو از راه بدرش کنند !
تنها مردی که دیده بود , آدم بود و بالاجبار , آدم , تنها کسی بود که دیده بود
.. بیچاره من
که گاهی گم می شوم بین اینهمه آدم ,
یادم می رود هویتم
یادم می رود آدم بودنم
بماند بقیه چیزهایش
بیچاره تو
که مانده ای دودل
که من
یا فلانی
یا فلانی دیگر و .... هزاران نقطه
تازه اخرش ,
من گم می شوم
و تو یکنفر دیگر را ,
عوضی جای من پیدا می کنی
و بعد من , یکنفر دیگر را جای تو
و بعد از طی مسیر ها و مسیرها
و روزها و سالها
و عوض کردن های پی در پی
باز
هم را که می یابیم
تازه می فهمیم که
آنطور که باید , همدیگر را دوست نداریم
و باید ,
از هم جدا شویم
و بعد تو بین اینهمه آدم ؟؟!! میگردی دنبال یک آدم ؟؟!!
و من بین اینهمه حوا ؟؟!! دنبال یک هوا !!
مسخره اس نه ؟
گوشم را می گیرم
و چشمم را
و آرام می روم یک گوشه
یواشکی زمزمه می کنم :
- کاشکی من آدم بودم ,
 تو هم
حوا
هیشکی بین ما نبود ,
 به جز
 خدا

...

نوشته
آلبالو

همینه دیگه !




چشماتو باز میکنی
توی یه اتاق تاریکی با دیوارای قرمز تیره
دور تا دورتو خون گرفته
از در و دیوار قطره های خون میپاشه روی سر و صورتت
بوش اذیتت میکنه
صدا میاد
انگار یکی مدام داره میکوبه به دیوار اتاق
گوپ گوپ گوپ
گرمته , دستتو میکشی روی دیوار تا در خروجی رو پیدا کنی
مایع سرخ و لزج روی دیوار کف دستتو سرخ میکنه
حس میکنی دیگه تحمل نداری
تا زانو فرو میری توی خون داغ و تازه
تسلیم میشی
خودتو ول میکنی و ولو میشی
تو راه , قبل از ولو شدن توی چشمه خون , صدات می زنم
بر میگردی
از این بالا برات دست تکون میدم و میگم :
نترس عزیزم , اینجا دل منه , مگه خودت نخواسته بودی ؟

آلبالو