این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

الهی ...




کاش دلت تنگ بلور بود
من یه ماهی میشدم
کاش ستاره بودی تو
تا من سیاهی میشدم
کاش میگفتی :
- میشه ما همیشه با هم بمونیم ؟
تا که من پر از ترانهء
" الهی "
 میشدم .


نوشته آلبالو

طعم گس عاشقی



بودن و یا نبودنم , چه فرق می کند تورا؟
که گر نبود , بودنم , به لب بیایدت : چرا ؟
چشم من است و چشم تو , به من نگه نمی کنی
دگر زمان خویش را , به من تبه , نمی کنی ,
باشم اگر , که بوده ام , نباشمم , نبوده ام
دگر نه شکل آتشم , نه من شبیه دوده ام
لگد کنی مرا اگر , رواست با ندیدنت
شبیه خط خطی شدم , درون خط کشیدنت
ز یاد من نمی رود که لحظه های عاشقی
و حال , من غریقم و ... تو تک سوار قایقی
گذشته ها گذشت و من , گذشته ام برای تو
چه زود تلخ می شود به کام ؛ طعم عاشقی
گمشده در دروغ ها دفتر خاطرات من
دفتر خاطرات نه , تمامی حیات من
شبیه بغض بسته ام , میان های و هوی ها
مرا شکن شکن ببین , درون آب جوی ها
مرا کنار می زنی , به زیر لب که : هان برو ,
کجا روم که پشت سر سیاه و چاله ای جلو !
تو بی خیال و بی خبر ز حالت خراب من
سلام می کنم ولی , نمی دهی جواب من
بودن و یا نبودنم , چه فرق می کند تو را ؟
که گر نبود , بودنم , به لب بیادت : چرا ؟


سروده آلبالو

مال تو




هر کجا هستم ؛ باشم
آسمان مال توست .



نوشته آلبالو ... تحریف شده از روی دست سهراب

هیچ کس




همش میگی:
- (( هیچکس نیست ... ))
....
چشاتو باز کن  
اینهمه (( هیچ کس )) دور و برته
دیگه چه مرگته ؟

آلبالو

پیشباز ...




می خوام بپاشم سر رات , غبار بال شاپرک
قالیچه بندازم جلوت , با تاروپود  قاصدک
می خوام بنفشه ها برات , پونه وحشی بیارن
خودم برات پهن بکنم , سفره ای از نون و نمک
مخمل سرخ قلبمو , می خوام رو پاهات بکشم
تا نکنه ساق پاتو , سبزه صحرا غلغلک
توی هوا می پیچونم , عطر گل محمدی
دو زانو می شینم جلوت , بهت می گم : خوش اومدی
می خوام چشاتو نزنه , چشم حسود , یواشکی
برات سپنج دود می کنم , تا از تو دور بشه بدی
می خوام فرشته ها برات , ترمه و اطلس بیارن
شازده خانوم شما بشین , منم .... گدای پاپتی .


سروده آلبالو

یادش بخیر دوسال پیش ....




حدود دو سال پیش بود
چند نفر اومدن گرد هم ...
قرار بر این شد که هر کسی
دنیاشو اون طوری که میبینه , به جمله بکشه
توی ماه مهر شروع کردیم که مهربونیا ؛ یادمون بمونه ولی
یه عده اومدن , نوشتن و ... رفتن
یه عده وسط راه سلامی کردن و ,
بدون خداحافظی , پریدن ,
از این چند نفر , همین چند نفری موندن , که هستن
بقیه به رسم زمونه , چیزی ازشون نموند به جز ,
همون چند جمله شون , به یادگار , که نوشتن .
دنیا همینطوریه
یه عده میان ,
یه عده میرن ,
چیزی که از ما می مونه به یادگار ,
همین چند خط دلنوشته است ,
گرچه مدتهاست که ,
کسی , حال کسی رو نمی پرسه !
جشن تولد وبلاگ " این چند نفر " مثل همیشه بی سر و صداست .
...
آدما شبیه لاک پشتا شدن
هر کی تو لاک خودش اسیر شده
توی تاریکی محو بی کسی
نور خورشید , حسابی حقیر شده
آدما میان .... سلامت می کنن
می رسن از راه , نگاهت می کنن
تا که خو می گیری به بودنشون,
گم میشن تو جاده , ماتت می کنن
آدما همیشه اینطوری بودن
یه جا آروم و قرارشون نبود
آدما , تمامشون کولی بودن
حتی مرگ , راه فرارشون نبود ...


نوشته آلبالو که کیک تولد رو نمی تونه تنهایی بخوره .

دفترچه خاطرات سیب خاکستری

 

خوندن و فکر کردن به بعضی از خاطرات قدیمی مثل نگاه کردن به عکس یه سیب سرخه
سیبی که شاید الان دیگه وجود نداشته باشه
اما همون یادگاری...به آدم یه آرامش خاصی هدیه می کنه
چون می دونی با نگاه کردن به اون کلی از خاطرات قشنگت مرور میشه
و چه آرامشی قشنگتر از اون لحظه که در حین مرور خاطره لبخندی به قشنگی همون سیب سرخ روی لبت خونه کنه

مثل این یادگاری...
مثل این خاطره...

بازهم..
شب مثال دریاست
و ستاره ها در آن مروارید
قایقی لازم نیست
غرق باید شد در این بحر غریب
دست و پا لازم نیست
اندکی آرامش
و کمی هم رویا
خوب می شد من و تو تا ته دریا برویم
یک عدد مروارید از میان صدف ساکت ابر برداریم
و نگاهش بکنیم
و نگاهش بکنیم
تا دم صبح...

نوشته شده از دفتر خاطرات آلبالویی یک سیب خاکستری