کاری از آلبالو
این روزها سعی می کنم یاد بگیرم چگونه می توانم همه را دوست داشته باشم ,
همه را , زشت و زیبا و مورچه و دیوار را
همه را دوست داشته باشم و ... و دلبسته به هیچکس نباشم
دلبسته بودن , شبیه طنابی در گردن داشتن است
باید مواظب باشی و گرنه
یا خودت از دست می روی یا طناب بیچاره پاره می شود ,
اگر خودت از دست بروی , دو حالت دارد
یا طناب برای همیشه نعش خاطرات تو را , آویزان بر خودش حفظ می کند
و یا از گردن بی جان تو بر گردن تازه نفسی دیگر می افتد
و اگر طناب پاره شود , یا تو در چاله های تاریک سردرگمی سقوط می کنی
و یا دنبال طنابی دیگر برای آویزان کردن خودت می گردی ,
رسم زندگی همین است ... و رسم عاشقی .
گاهی اوقات به این نتیجه می رسم که هیچ چیز مال من نیست
و گاهی اوقات هم خوب می فهمم که هیچ چیزی هم به من ارتباط ندارد
من , یک جزء از هیچ بزرگ دنیایی هستم که بدون هیچ دلیلی , و بدون هیچ اراده ای به اینجا تبعید شده ام
درون دست های من , سیب سرخ گاز زده ایست که نمی دانم چطور به دست من رسیده است
و من همینطور سرگردان به همهمه های مبهم اطراف خویش گوش سپرده ام
محیط من را , هاله ای سیاه و غلیظ از دروغ پوشانده است
و بر فراز سرم , آسمانی به وسعتی که نمی دانم
به وسعت ندانسته هایم
و به رنگ آبی , که پس زمینه دست نیافتنی آن است
مثل انتهای خواسته های بی انتهای من
اطرافم را آدم ها گرفته اند ,
که هر کدامشان , مثل من ,
بدون اینکه بدانند برای چه , بر سنگفرشی از باقیمانده مردگانشان , قدم می زنند
و گاهی هم , برای اینکه چیزی گفته باشند
زیر لب زمزمه می کنند : چه هوای خوبی !
من جزء لاینفک دروغ ها و آدم ها و مردگانی هستم که بر سطح توده ای مدور
بر مدار صفر درجه ای به مرکزیت نوری دست نیافتنی
می چرخند
می دانم , روزی , به دلیلی که هیچ ارتباطی به من نخواهد داشت
در حفره ای تاریک , که هیچگاه متعلق به من نخواهد بود
در زیر سنگفرشهایی که خیلی زود , گذرگاه عابران بی خیال خواهد شد
مدفون می شوم
انگار نه انگار که بودنی برایم بوده است
و انگار نه انگار که رفتنی
این موضوع نه به من مربوط می شود و نه به هیچ کس دیگر
این موضوع یک اتفاق ساده است
یک اتفاق ساده مسخره
برای اینکه تنوعی باشد برای گریز از تکرارقدم زدن های بیهوده
و به گمانم کسی هم آن بالاهاست
کسی که مدتهاست کینه از دست دادن یک دانه سیب سرخ را از دلش بیرون نکرده است .
آلبالو
توی شهر رویا , کی عاشقت کرده باز
کی به تو دوباره , داده دو بال پرواز
باز توی خیالت , عکس کیو کشیدی
عاشق کی شدی که , حتی اونو ندیدی
این کیه که اسم اون روی لباته
نقش عشقش وسط برق چشاته
این کیه که چشماتو رو همه بسته
بوی عطرش لابه لای نفساته
کجا قایم شده که هیشکی ندیده
نکنه قاطی گونجیشکا پریده
شایدم یه جایی , یک گوشه نشسته
واسه دزدیدنت نقشه کشیده
می ری تو اتاقتو درو می بندی
اونجا گریه می کنی یا که می خندی
اون اگه چایی تلخ بعد از ظهره
تو عزیز دردونه شکل حبه قندی
از تموم آدما دلتو بریدی
حق داری , خوبی که از کسی ندیدی
گمشده قلبای عاشق توی این شهر
بهتره بگم : شتر دیدی ندیدی !
حالا تو موندی و یک اتاق کوچیک
پرده کشیده و ساعت و تیک تیک
کاغذ سفید و یک قلم تو دستت
عکشو کشیدی با خطهای باریک
صورتش محوه ولی چه دلبرونه اس
مدل لباش ببین چه دخترونه اس
چطوری ندیده اینطوری کشیدیش
که توی چشاش یه برق عاشقونه اس
عاشقت کرده کسی که یک خیاله
حتی بودنش علامت سئواله
انتظارت واسه بوسه های داغش
کاش می دونستی که یک چیز محاله...
عاشق کی شدی طفلک , عاشق کی ؟
عاشق کی شدی طفلک ... عاشق کی ؟
سروده آلبالو
حدود یه سال پیش , همچین روزایی بود که به ذهنم رسید یه وبلاگ گروهی راه بندازم ,
یه خونه مجردی که هر کسی که توی اونه بتونه به راحتی چند جمله از حرفای دلشو بزنه
به همین زودی هم یه سال گذشت ...
شروعش با من بود و پویا و تکیلا و کله خر
و در ادامه راه فریاد خاموش , بابا لنگ دراز , آدم معمولی , گرافیست , نرگس , مش نیوز
و چند تا دوست دیگه که موندنشون توی این خونه خیلی کوتاه بود ,
به هر حال ...
چند روزی هست که خبری از این چند نفر نیست
فریاد خاموش که نه توی وبلاگ خودش می نویسه و نه اینجا و من براش نگرانم
و بابالنگ دراز هم که حتما سرش شلوغه
پویا علاوه بر وبلاگ خودش شیش هفت جای دیگه هم به صورت افتخاری می نویسه
و تکیلا هم که اصلا معلوم نیست کجاست
گرافیست و کله خر هنوز با ما قهرن و مش نیوز احتمالا فیلترینگ شده
نرگسم که ماهی یه بار می نویسه خلاصه ... رسم زمونه اس دیگه , کاریشم نمی شه کرد .
توی این یه سال خیلی از دوستایی که خواننده دائمی این وبلاگ شدن با صحبتاشون و اظهار نظرشون , حداقل به من یه نفر توی نوشتن خیلی کمک کردن
من از طرف همه این چند نفر از همه اونا و همه دوستای دیگه ای که یباشکی نوشته ها رو می خوندن و می رفتن از صمیم قلب متشکرم
مرور آرشیو نوشته های قبلی این وبلاگ برای من خیلی شیرین و خاطره انگیزه
بعضی از نوشته های بچه ها در عین کوتاه بودنش فوق العاده تاثیر گذار و عمیقه
و بعضیاشو باید بارها خوند
امیدوارم یه روز همه نوشته های این وبلاگ جمع آوری بشه و به صورت یک مجموعه در بیاد .
اینم از جشن تولد ساده و بی سر و صدای این چند نفر ...
حالا باید یه نفری این شمعو فوت کنم ؟
آلبالو ... از طرف همه بروبچه های این چند نفر