این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

شبای تابستونی





شبای گرم تابستون , شبای جوونیه
شبای رو پشت بوم رفتنو چشم چرونیه !
چشم چرونی تو حیاط خونه همسایه ؟ نه !
آسمون منظورمه ... , اون بالاها مهمونیه
آسمون شبای گرم تابستون یادته ؟
چشمکا , ستاره ها و آینه بندون یادته ؟
من لب بوم تا سحر تو سیر آسمون بودم
تو نیگام می کردی با لبهای خندون , یادته ؟
من برات شعرای عاشقانه می گفتم و تو
عاشقم می شدی آسون , خیلی آسون , یادته ؟
تک ستاره من اونجا , توی چشمای تو بود
دلم من می ریخت اگه میشدی گریون , یادته ؟
شبای تابستونی , من بودم و یه دنیا حرف
تو ولی یهو خوابت می برد رو ایوون , یادته ؟
یادته یک شب تو گفتی که دلت خیلی می خواد
بباره از آسمون , نم نم بارون ... یادته ؟
شبای تابستونی , شبهای بی قراری بود ,
شبای لبای خندون , چش گریون , یادته ؟
حالا اون خاطره ها , مونده تو دفترچه هامون
مثل بغض بسته گیر کرده میون دلامون
من و شبهای تابستون , من و پشت بوم تنها
تو و تنهایی و غربت , پس کجاست این خدامون ؟
من میگم خدا کنه , شهر تو بارون بباره
تا دلت غصه نداشته باشه اشکت بباره
می دونم این شبا سخته , می دونم خسته شدی
ولی قربونت بشم , بعد زمستون بهاره
شبای گرم تابستون , شبای جوونیه
این شبا واسه ما , حالا یه جور نشونیه
نکنه یادت بره یکی همیشه یادته
یکی که چشاش مثه چشای تو , بارونیه

* نوشته آلبالو

 
پی نوشت
:
- بر و بچه های این چند نفر دیگه خیلی سایه شون سنگین شده , ماهی یه پست ! سالی یه پست ! کجایین بابا شما ؟
لامپ اتاق پذیرایی سوخته , در و دیوارو گرد و غبار گرفته , گلای شمعدونی توی باغچه پژمرده شده , ماهی های توی حوض نصیب یک گربه شده , آخه اینجا یه روزایی خیلی شلوغ پلوغ بود , نکنه همه اسیر زندگی شدیم ؟ ای داد بیداد ...
- والریا تولدشو توی تنهایی گرفت , نه کیک تولدی , نه هایی , نه هویی , دل ما به همین سالی یه بار خنده خوشه , دل ما به شمع های روشن و یکدنده خوشه , من از طرف بر و بچه های این چند نفر از صمیم قبل بهش تبریک میگم ... امیدوارم امسال سال اون باشه .( اینم یه هدیه ناقابل از طرف همه  )
- پسرک تنها , تنها بود , حالا رفته توی غربت , تنهایی هاش تنها تر شده , چیزی نمونده دکتر , به زودی ایشالله شیرینی میاریم دم در مطبت ... شایدم به خاطرت مریض شدیم , پیش چشمات اینطوری عزیز شدیم ... :)
- این دو خط رو نوشتم که نگین نگفتی ...




مسیر سبز

 


من پر از ترسم این روزها
سر راهم توی جاده های پر از پیچ و خم
گاهی وقتها حواسم می پرد لب دیوارهای سنگی باغ های انار
پاهایم که چشم ندارد
می ترسم برود روی جوانه تازه روییده ای
که دست هایش را به نیاز رو به آسمان بلند کرده
یا بخورد , به تکه سنگی که دلش پر از درد سنگ بودن است
من حواسم گاهی , پرت می شود توی زلالی آب
می ترسم آن لحظه , در بین راه , شیشه های نازک حضوری را بشکند
من دورم را هاله ای کشیده ام از " آهای , حواست باشد " ولی
وقتی گوش نمی کند به حرفم ,
وقتی تنهایم می گذارد , جایش را ترس می گیرد و شرم
من می ترسم ,
گاهی وقت ها سایه ام , می دود دنبال پروانه ها
من می مانم و حجم خالی " تن " بودنم , روحم که سایه ای ندارد
خیلی وقت ها , خیلی چیزها را ندیده ام
دروغ چرا ؟
دیده ام و ساده انگارانه عبور کرده ام
کم کم یادم می آید
نمی دانم آن وقت ها حواسم کجا می رود
شاید هم حواسم هست و من نیستم
من مدیونم
مدیون تمامی لبخندهای خشکیده بر لب
مدیون تمامی اشک های فروخورده در بغض
مدیون تمام بودن هایی که باید می بود و نبودم
من چقدر بدهکارم
ترسم که بی دلیل نیست
هنوز راه هست و , هنوز سنجاقک حواس من , گیر می کند به شاخه های بین راه
دل کندن از تماشای جلبک های کنار رودخانه , مثل کندن پوست سرخ سیب , درد دارد
ولی سفر , این چیزها که , حالی اش می شود
چاله چوله های آب را که می بینم , کف دستم سر می خورد روی زلالی اش
حس سرد و با طراوتی دارد , دستم را که می خوام بلند کنم , گونه های نرم آب , به سختی از حرارت دستم , دل می کنند
حواس آدم همینطوری پر و بال می گیرد و می رود
مثل کبوتری که می رود ,
ولی باز به خانه بر می گردد
مهم همان وقت نبودنش است ,
حواس آدم نیست که , آدم عاشق می شود وگرنه , اگر حواس باشد
عاشقی بی معنیست ,
من وقتی فهمیدم عاشقم که حواسم دو کوچه آنطرف تر , داشت زیر قطره های درشت باران قدم می زد
همان کوچه ای که روی دیوار کاهگلی اش بوته ای از یاس دارد پر از دانه های سفید
پر از عطر آبی , پر از شبنم خاکستری
از این جا تا دو کوچه انطرف تر که می رفتم دنبال حواسم بود که , سرعت عبورم نرمش نگاهی را فشرد در خودش
نگاهی که بدرقه رفتنم بود , گیر کرد لابه لای خطوط عجول رفتنم , گره خورد و شکست در خودش
نگاهش گرم بود و نوازشگر , یک لحظه زودگذر بود شاید , شاید هم سالهای سال انگار
آشنا بود به گمانم , کجا دیده بودمش ؟
شاید میان صدفی در عمیق ترین جاهای اقیانوس خیالم
شاید هم لابه لای مرجان های خوابم
حواسم که برگشت , ندیدمش
جای بودنش یک رد آبی مانده بود و یک سبد عطر سیب
ترسم که بیهوده نبود
دیگر ندیدمش
تنها غریبه ای که آشنا بود برایم
میان تمام آشنایان غریبه
باید بروم تا انتهای بودنم
باید برم تا مرز رفتن
شاید همین جا باشد
بوی عطر سیب می آید ...

نوشته : آلبالو



عشق اینترنتی



واژه عشقو که می کوبم روی صفحه کلید
صدای تق تق اون , شکل صدای قلبمه
این پرینتی که گرفتم از , تموم صحبتات
توی پاسگاه دلت , نامه حکم جلبمه
من که چشمامو گذاشتم پای این شیشه سرد
حقش این نبود که برگردی بگی که حقمه
تو که رفتی صدای بستن در اومد و بعد
تازه فهمیدم چقد " فرصت عاشقی " کمه .!!


* آلبالو .

نیاز

 

 

ما  آدم ها مانند خارپشتانی هستیم که برای گرم شدن به هم می چسبند،
اگر به هم بچسبند نیش خارشان به تن هم فرو می رود
و اگر جدا شوند از سرما رنج خواهند برد!

 

 نوشته آلبالو از روی دست شوپنهایمر !

 

غریق

 

زندگی شکل یه خواب عمیقه
اگه توش غرق بشی ؛ شناتم که خوب باشه ؛ اون جاهای عمیق ممیقش یهو نفست بند میاد و خفه میشی
یهویی ها ؛ نه ذره ذره ؛
فقط باید حواست جمع باشه ؛
به قول قدیمیا باید هوشیار بخوابی تا گربه ماهی ِ غفلت ؛ شاخت نزنه
مرگ شبیه بیدار شدنه
فکر می کنی چشاتو کجا باز کنی ؟

 

 از آلبالو

باز ... باران


بازباران با ترانه
با گهرهای فراوان
میخورد بر بام خانه
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم، نرم و نازک،چست و چابک
با دو پای کودکانه میدویدم همچو آهو
میپریدم از سر جو
دور میگشتم ز خانه
میپراندم سنگ ریزه، تا دهد بر آب لرزه
می شنیدم از پرنده، از لب باد وزنده
داستانهای نهانی، رازهای زندگانی
جنگل از باد گریزان
چرخها میزد چو دریا
دانه های گرد باران
پهن میگشتند هر جا
برق چون شمشیر بران
پاره میکرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت میزد ابرها را
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا
بس گوارا بود باران
وه چه زیبا بود باران
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی پندهای اسمانی
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگی خواه تیره خواه روشن
هست زیبا هست زیبا هست زیبا


* انتخاب آلبالو به یاد روزهای خوب کودکی


عیدت مبارک ...

 

بعد از نگاهی به دور و بر
سال نوی همه آدما ؛ مبارک

آلبالو