این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

سو ء تفاهم ...




با تمام وجود ترمز می گیرم ..
می زنم کنار ..
پیاده میشم و در ماشینو باز می کنم ..
با تمام قدرتم تمام هیکلتو از ماشین پرت می کنم بیرون ..
وقتی هنوز با تمام وجود روی آسفالت
 خیابون پهنی منو با اون چشمای نازت نگاه می کنی ..
زهر خندی می زنم ..
فکر کردی من بابت لجنی مثل تو پول می دم ..؟


نوشته شده توسط فریاد خاموش

بدون شرح ..

 
نمی دونم چی بگم
تفسیرش هم با خودتون ..

یکی از دوستانو دیدم 
ازش پرسیدم :
فلانی چرا ازدواج ..
حتی نذاشت حرفمو تموم کنم ..
و جوابم داد :
ـ آدم عاقل که برای یه لیوان شیر نمیره گاو بخره ...


به قلم
فریاد خاموش
که قول میده زود به زود بنویسه ..


روز از نو ..


می دانی ..؟
دیگر می دانم ..
تا بوده همین بوده ..

به جان تو ..


 به قلم  فریاد خاموش  که ...  هیچی ..مهم نیست ..

طعم خیانت ..




 ببین ..
 تکلیفمو روشن کن ..
 میای پیشم یا نه ..
 تصمیمتو بگیر ..
 اگه نمیای بگو تا برم پیش همون زن احمقم ..
 احمق ..؟
 آره ..احمق ..
 اگه احمق نبود که می تونست بفهمه
 همیشه  لبام طعم اون رژ بنفشتو میده ..




به قلم  فریاد خاموش  که می خواد از امروز بیشتر در باره این زندگی لجن بنویسه ..

نفس ..




پله های لعنتی ..
تمومی ندارن ..
دقیقا بیست و چهار تا ..
اینو از بار اولی که ازشون با شور و شوق تموم بالا رفتم یادمه ..
گرچه اون مو قع پله ها لعنتی نبودن ..

از پله های ناتموم دفترخانه پایین میام ..
هیچوقت فکر نمی کردم آخرش اینجوری باشه ..
وارد خیابون که میشم نمی دونم باید چیکار کرد ..
به تنهایی پایین اومدن عادت نکردم هنوز ..
بیاد روز اولی که با هم از این پله ها بالا رفتیم نفس راحتی می کشم ..

لعنتی ..
از امروز بی من بودن و تجربه کن ..



به قلم  فریاد خاموش  که هنوزم بدون تو نفس می کشه ..

زخم خسته ...




آری ..
همه چیز را می توانی فراموش کنی ..
همه چیز را ..
چیزی اگر بماند
زخمی بر تنت
و قلبی پاره پاره است ..
آنرا هم می توانی ..
تو که سالهاست با معنی زخم و پارگی خو گرفته ای دیگر ..



به قلم  فریاد خاموش  زخمی ...

سایه .. ترس ...




کاش می فهمیدی ..
کاش می فهمیدی وقتی باهات بیرون میام ..
و قتی زنگ می زنی و با هزار بدبختی باهات حرف می زنم ..
و قتی میای پیشم و با همدیگه در هم میشیم ..
وقتی به زور یه گوشه واسه تنها بودن پیدا می کنم
تا به تو فکر کنم و چشام برق بزنه ..
از ترس اینکه بوی تن تو رو ندم ..
از ترس اینکه کسی برق با تو بودنو تو چشام نبینه ..
از ترس اینکه این سایه لعنتی نفهمه باتو بودم ..
هزار بار خودمو به لجن می کشم ..
اما  بازم بوی تورو میدم ..

کاش می فهمیدی ..
اما
می دونم که نمی فهمی ..
اگه می فهمیدی می دونستی که به خاطر اینکه با توی لجن باشم
به این لجن زنده گی تن میدم ..

کاش می فهمیدی عوضی ..



به قلم  
فریاد خاموش  که هنوز فکر می کنه توی عوضی ارزشش رو داری ...