عجــب صـــــــــــــــــــبــری خــدا دارد ...
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد....
------------
پ.ن:
این روزها تنها صدایی که توی گوشم میپیچد..
صدای پدر ندا است...
صدای که فریاد میزند...
زنده بمون...زنده بمون ندا....
جایی بودم که در چهره ی تو...روی ماه خداوند را دیدم...که با خشم مرا نگاه میکرد...
سرد و بی روح تر از موجودی که بتواند درون کالبد آدمی بدمد...
و برای سخن گفتن من تنها نیاز به یک کلمه بود ..امشب کلمه ام را باران برد ....
من عاشق باران بودم.......
امشب .......
به نظرتون عشق راسته و بی وفایی دروغ یا اینکه عشق دروغه و بی وفایی راست
یا اینکه هردوشون راستن یا اینکه هردوشون دروغن؟؟!
اینکه عشق راسته یا ماسته یا کشکه یا دوغه یا هزار کوفت و زهرمار دیگه
اگه واسه من و تو نون و آب نشه بجاش واسه یه دختر زبل میشه
یه مهریه قلمبه که با یه ماکسیمای مشکی که تودوزیهاش هست زرشکی
بره توی جردن و ویراژ بده و لایی کشون
به ریش هرچی پسر عاشق پیشه احمق هست بخنده ..
ای وای .. ببخشید.. مثل اینکه از سوال اصلی دور شدیم..
به نظرتون عشق راسته یا دروغ؟!!
مدتیه نشستم و به عقربه های ساعت چشم دوختم
دارم به این فکر می کنم که چطور تند و تند دارن حرکت می کنن
و چطور تا چند لحظه دیگه می خواد یه سال دیگه
از زندگی من و تو و بقیه رقم بخوره.
چشمامو هم که ازشون بر دارم اونها بازم کار خودشونو می کنن و
تند و تند حرکت می کنن ..
شاید اگرکمی گوشهامو تیز کنم بتونم صدای تیک تاکشونو هم
بشنوم که حسابی به نفس نفس افتادن..
بهرحال سالی دیگر هم گذشت .. و برای من خوبتر و معمولی تر از سالهای دیگه
لااقل به یه دلیل ساده و
اون هم اینکه تونستم تمام نیمه دوم سال رو بدون وقفه در اینجا بنویسم .
عقربه ها میگن که دیگه خیلی چیزی نمونده .. پس فقط می تونم واسه همه
ارزو کنم که تاریکی و سیاهی از وجود همه ما دور بشه و
عشق و محبت به خوبیها وجودمون رو فرا بگیره
و به امید همراهی همه شما و بقیه دوستان در سالهای آینده ..
سال نو مبارک
دری که باز می شود
نگاهی که لبریز می شود
و دستی که مرا به سوی خود می خواند ..
آری، خوب می شناسمش
همان در است
و همان نگاه ..
اما من
همه را رد می کنم
گفته بودمت که من گدای عشق نیستم ..
* توضیحات در بخش نظرات