این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود
این چند نفر

این چند نفر

نوشته‌های این وبلاگ توسط گروهی از نویسندگان نوشته می شود

Conflict

 

 

داشتیم سریال نگاه میکردیم.... 

بی روح تر از این دوبله ندیده بودم....همسر یا دردسر.. 

به زور نشسته بودم...به زور که نه...به خاطرِ خاطر ِ کسی...  

-وای چقدر رومانتیکن... 

(گوشه چشمشو پاک کرد)

-آخییییییی....(تو فیلم همدیگرو بغل میکنن ۲ نفر) 

-چقدر قشنگه....!!! 

۲ ساعت بعد... 

من: 

یه ۱ سالی هست که میخوام یه چیزی بهت بگم...حرف تو دهنم نمیچرخه. 

اون: 

چی؟ 

من: 

تا حالا موقیعتش پیش نیومده بود....دنبال یه فرصت مناسب میگشتم تنها باشیم... 

اون: مگه چی میخواستی بگی؟ 

من: فکر میکردم تا حالا خودت از نگاهم فهمیده بوده باشی... 

دوست دارم... 

اون: 

اه...اه...انقدر از این رمانتیک بازیا بدم میاد.... 

من: 

...

دوستت دارم


برای شکستن این سکوت طلسم شده

نیازی به ورد و جادو نیست

...

..

.

یک "دوستت دارم" کفایت می کند!


* گپ


 

 

- یادت میاد اون روزا ؟
- کدوم روزا ؟
- همون روزایی که توی یه وبلاگ با هم می نوشتیم ؟
- کدوم وبلاگ ؟
- همون وبلاگی که اسمش این چند نفر بود ؟
- کدوم چند نفر ؟
- همون چند نفری که هرکسی برای دل خودش می نوشت ؟
- کدوم دل ؟
- هیچی بابا .. بی خیال .
- ...



نوشته آلبالویی که دلش هوای درد دل کردن داشت .

My darn Birthday....

 

 

از روز تولد گفت.... 

- چرا امروز قیافت اینجوری بود؟ 

- نمیدونی؟ 

- از کجا بدونم؟ 

- امروز تولدم بود. 

- راس میگی؟ 

- مگه روز تولد شوخی هم داره. 

- گفتم امروز یه چیزی رو یادم رفتا ! 

- میدونم... 

- باور کن راس میگم...یادم بود... 

- کادوت باشه طلبت.... 

-ممنونم  

.......

 با خودم میگم مثل پارسال.... 

چرا فقط نمیتونه بهم یه بوسه...حتی مثل قهوه ی تلخش هدیه کنه؟ 

----------------- 

پی نوشت: 

شمعامو فوت میکنم...بدون هیچ آرزویی...

Brutal Memories

این چند روز....هوا آلوده نبود... 

خاطرات بودندند...که کمر به خفه کردن آدما بسته بودند...

به گروه داستان کوتاه بپیوندید ...

داستان کوتاه
داستان کوتاه 978 members گروهی برای علاقمندان به داستان کوتاه اینجا �...