-
مرد
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1386 15:17
X: ببینم نکنه تو منتظر شازده نشسته بر اسب بالدار سفیدی دختر؟! Xx : نه ؛ ... منتظر یه مردم که " مرد " باشه . X : !!! ورونیکا
-
* بهار من
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1386 02:57
در رگهایم شکوفه می دود وقتی ؛ بهارم ؛ تویی . آلبالو
-
* پرستار
پنجشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1386 06:08
هر شبا ، نصفه شبا میاد تو خوابم و میگه : خدا مرگم بده ، ای وای ، شما تب دارین هنوز ؟ من میگم : تب که نه ، این آتیش عشقه ، چیزی نیست ... اون میگه : خدارو شکر ، پس چیزی نیست ، بازم بسوز . آلبالو
-
ممنوعه
پنجشنبه 30 فروردینماه سال 1386 00:06
احساس می کنم که اکنون، دوباره آدم شده ام درخت سیب می خواهم و ابلیسی تازه نفس از پسرک تنها ... یک نفر از این چند نفر
-
ممنوعه
چهارشنبه 29 فروردینماه سال 1386 23:02
احساس می کنم اکنون که دوباره آدم شده ام درخت سیب می خواهم و ابلیسی تازه نفس پسرک تنها
-
* کدوم چند نفر ؟
چهارشنبه 29 فروردینماه سال 1386 04:39
یادش به خیر قدیما یه چند نفری اینجا بودن که بودنشون کنار هم اینجا رو ساخت حالا اینجا هم مثل خیلی جاهای دیگه حسابی سوت و کوره مثل اینکه سردی دنیای حقیقی به اینجا هم رخنه کرده نکنه رسم زمونه همینه آره ؟
-
* عید ؟!
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 04:10
دل آدم که زمستونی باشه , دیگه این عید و بهارش چی چیه ؟ سفره هف سین دلتنگی که هست , دیگه این نقش و نگارش , چی چیه ؟ وقتی از شادی فقط , شکلک اون رو صورته من نمی دونم آخه , این قیل و قالش چی چیه ؟ روزی عیده واسه من که تازه باشه همه چیز سالای کهنه دیگه , خنده به حالش چی چیه ؟ لباس نو پوشیدن , چه کیفی داره این روزا ؟؟...
-
تولد یه آلبالو
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1385 01:25
مهربون ترین مرد تولدت مبارک . مگه قرار نبود شهرو خبردار کنی ؟ مگه قرار نبود بریم تماشای رقص ماهیا !؟ مگه قرار نبود جار وجنجال کنی! آی آلبالوووووووو من کیک آلبالویی می خواممممممم . مگه می شه نی نی آلبالویی به دنیا بیاد و ساکت باشه ؟! چرا امروز صبح ترانه تولدت مبارک آریس رو نذاشتی و ولوم صدای ضبط و تا آخر بلند نکردی ؟!...
-
تا کی؟!
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1385 23:31
XY:صبر کن لعنتی با تو ام تروخدا یه لحظه به من نگاه کن ببین که دیوونتم می پرستمت چرا نمی خوای بفهمی که داری همه زندگیم رو می بری چرا باور نمی کنی به خدا به اندازه همه میلی مترهای عالم دوسِت دارم ... چند ماه بعد ... XX: مگه توی عوضی نبودی که می گفتی دیوونمی، مگه نمی گفتی تموم زندگیتم؟ چطور تونستی بهم خیانت کنی؟ XY : خب...
-
کمه؟!
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1385 02:32
- همش همینقدر دوستم داری؟ - کمه یعنی؟ - آره - آقا هزار شاخه دیگه هم بذار روش! ورونیکا
-
valentine
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 21:49
اصلا نمی دونی چرا اسم این روز و گذاشتن "روز ولنتاین"! معنی ابراز محبت و عشق رو هم نمی دونی ! ده تا جعبه شکلات و ده تا شاخه رز سفارش دادی! واسه همشونم زبون می ریزی که جز تو دل به کسی نمی دم ! ورونیکا
-
عشق
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1385 14:11
عشق بلندتر از آن است که زیر کوتاه نگاهی عتاب آور پا مالش کنی عشق حقیقی تر از آن است که پشت ابری حیاهای ناراستین پنهانش کنی عشق یتیم تر از آن است که به دست رودخانه روزگارش بسپاری م(روزانه هایم)
-
عشق
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1385 14:07
عشق بلندتر از آن است که زیر کوتاه نگاهی عتاب آور پا مالش کنی عشق حقیقی تر از آن است که پشت ابری حیاهای ناراستین پنهانش کنی عشق یتیم تر از آن است که به دست رودخانه روزگارش بسپاری
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1385 00:25
برای پروانه شدن باید خودت را در پیله تنگ و تاریک تنهایی محبوس کنی! عادله
-
..till ever
جمعه 13 بهمنماه سال 1385 09:18
خیلی ناگهانی و به سرعت می آیی روبرویم.. با شوق نظاره گرم و سراپا انتظار .. چون همیشه غرق چشمانت گشته ام نگاهم در میان نگاهت چون کورسویی می ماند.. لب از لب می گشایی .. ـ خب حالا کی ازهم جدا شیم؟ ... ... دسته گل زیبایی که پشت سرم پنهانش کرده ام در دستانم می خشکد .. فریادخاموش
-
تضمین!
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1385 01:58
- چه تضمینی می دی که تا آخر عمر عاشقم می مونی و ترکم نمی کنی؟ _اوووم یه چک سقید امضا خوبه ؟ - !!! ورونیکا
-
در بهاری زیبا , در غروبی غمگین , در سکوتی سنگین
شنبه 7 بهمنماه سال 1385 23:04
سالها پیش از این در بهاری زیبا در غروبی غمگین در سکوتی سنگین ما به هم بر خوردیم تو برای دل من آن غروب غمگین آن سکوت سنگین من برای دل تو آن بهار زیبا تو هزاران فتنه در نگاهت خفته من به دنبال نگاهت به بلا افتاده روزها از پی هم , تو جدا از غم و فارغ از غم من و غم دست به هم از گذرگاه زمان می گذریم تو سراپا شادی غرق در...
-
در بهاری زیبا , در غروبی غمگین , در سکوتی سنگین
شنبه 7 بهمنماه سال 1385 22:59
سالها پیش از این در بهاری زیبا در غروبی غمگین در سکوتی سنگین ما به هم بر خوردیم تو برای دل من آن غروب غمگین آن سکوت سنگین من برای دل تو آن بهار زیبا تو هزاران فتنه در نگاهت خفته من به دنبال نگاهت به بلا افتاده روزها از پی هم , تو جدا از غم و فارغ از غم من و غم دست به هم از گذرگاه زمان می گذریم تو سراپا شادی غرق در...
-
* فا صله
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 05:08
- اینور سینه یه دل , اونور سینه یه جاخالی سرد اونور دنیا یه معشوقه پاک , اینور دنیا یه مرد توی سینه , بین این دوتا , فضای خالی نیست اما این فاصله های خاکی بد جور داره درد ... آلبالو
-
از کی تا حالا؟V00001-beta
سهشنبه 26 دیماه سال 1385 14:14
ببخشید آقا یه شماره می خوام سفارش بدم واسه خطم فقط اگه ممکنه هیچکدوم از اعداد نکبت تاریخ تولد خودم و همسرم و تاریخ ازدواجمون توش بکار نرفته باشه پسرک تنها
-
از خدا خواستم
یکشنبه 24 دیماه سال 1385 11:34
من از خدا خواستم، نغمه های عشق مرا به گوشت برساند تالبخند مرا هرگز فراموش نکنی و ببینی که سایه ام به دنبالت است تا هرگز نپنداری تنهایی. ولی اکنون تو رفته ای ، من هم خواهم رفت فرق رفتن تو با من این است که من شاهد رفتن تو هستم م(روزانه هایم)
-
موضوع انشاء
جمعه 22 دیماه سال 1385 23:28
پول بهتر است یا ثروت؟ شاگرد تنبل کلاس: پسرک تنها
-
همین؟!
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 01:17
_ عزیزم چرا منو انتخاب کردی ؟! اوووم ...چون مجذوب قد بلندو گیسوی کمند و چشمای سیاه و بادومیت شدم. _ همین !؟ خب همین که نه لبای قلوه ای و کمر باریک و پوست سفید و لطیفتم بی تاثیر نبود . _ دیگه ؟! خب راستش یه خورده اگه وزنتو کم کنی دیگه ماه می شی . _ …! ورونیکا
-
* صفت برتر
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 04:39
- خدای من فکر می کنی خالق چون منی بودن لذتش بیشتره یا مخلوق چون تویی بودن ؟ الحق و الانصاف که در این مورد من از تو بیشتر لذت می برم . آلبالو
-
...Bring me to life
جمعه 15 دیماه سال 1385 10:50
می گوید : ـ وفارا باید از ماهی آموخت که چون از آب دورش سازی می میرد .. می گوید: ـ وفارا باید از سگ آموخت که چون لگدی هم نثارش کنی باز دست از نگهبانیت نمی کشد .. ... لحظه ای معشوقه ام به ذهنم می آید که روی سگ را هم سفید کرده است.. چیزی ندارم که بگویم .. فریادخاموش
-
آی لعنتی ها ...
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 07:15
« با شما هستم! شما عوضی ها که عینهو کرم تو هم می لولید و هی از خودتون کثافت تولید می کنید ...شما که همه تون؛ از وزیر و وکیل گرفته تا پروفسور و دزد و سپور؛ از کله سحر تا بوق سگ مثل زالو افتادین به جون هم و واسه یه لقمه نون کوفتی پشت سر هم دخل همدیگرو می آرید و تند تند مستطیل های بهشت زهرا رو پر می کنید!زرتی عاشق هم می...
-
!?..heyyy! May u love me az your pet
سهشنبه 12 دیماه سال 1385 19:52
عاشقانه نگاهم می کنی .. نگاهم در روشنی چشمانت که به جلبکهای لجنزار می ماند گم می شود . ... عاشقانه نگاهت می کنم .. ژرفای نگاهم واژه دوستت دارم را با تمام وجود به روی چهره ات بالا می آورد .. دقیقتر که کسی بنگرد آن گوشه نگاهت سایه مردی تکیده را می بیند که در هر لجنزاری عشق را جستجو می کند .. فریاد خاموش
-
کاک توس!
دوشنبه 11 دیماه سال 1385 14:41
لطافت گل را دیگر نمی خواهم. کاش کنار هر احساسم کاکتوسی می رویید ... ورونیکا
-
وقایع نگاری نامه ای بی پاسخ ..
یکشنبه 10 دیماه سال 1385 21:39
خوبه.. با این پستهای گاه به گاهت می فهمم هنوز هستی.. یه چیزی بگم؟ .... ..... ..... ....(اشاره به نکته ای ) می بینی ..به من چه ربطی داره که تو بدونی یا ندونی .. برای من هیچ فایده ای نداره اما میگم ..به خاطر چی؟ چون خودمو میذارم جای تو .. اگه من بودم دوست داشتم اگه کسی میدونه بهم بگه.. به خاطر همین میگم .. به خاطر...
-
تعفن
شنبه 9 دیماه سال 1385 02:29
تو با عشقت خوشی و اونم با عشق خودش خوش . چه احمقانه و متعفنانه زندگی می کنی. _ فقط برای بقاء نسل ازدواج کردی ؟! ورونیکا