-
پاییزانه
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1385 10:52
× چن تا دوسم داری؟! * اندازه این ستاره ها × اِهه! منو سرِ کار گذاشتی؟! الان که ستاره نیس توی آسمون * هاه؟! آها! آخه من معمولا شبا دوسِت دارم! × .... ¤ پسرک تنها
-
...Cruel time
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1385 00:57
بدجوری دچار عذاب وجدان شده ام.. دیگه یک لحظه هم احساس ارامش نمی کنم .. ... اصلا نمی فهمم آخه ..آخه چرا این کارو با من کردی .. ... کاشکی اونشب عکس شوهرتو نشونم نداده بودی .. فریاد خاموش
-
حبس ..
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 00:57
۱..۲..۳..۴..۵.. .. ... این روزها غریقی را می مانم که دیگر هرچه دست دراز میکنم تخته پاره ای هم نصیبم نمی شود .. ... ۵۶..۵۸..۵۹. ... نه ..دیگر نمی توانم.. ... سرم را از توی وان زندگی بیرون می آورم .. فریاد خاموش
-
* من ...
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 05:24
من هنوز یه بچه ام , اما ورم کرده تنم تاولای غم زده رو پوست نازک تنم هیچ کسی دوای درد تاولامو نداره خودمم می ترسمو دس به تنم نمی زنم ماهیای توی حوض , پای منو نمیشناسن دیگه به پوست پاهام , ماهیا نوک نمی زنن دیگه تاب وزنمو نداره تاب پارکمون دیگه نیست بادبادکم اون بالاها , تو آسمون بچه ها دیگه منو , تو بازیشون را نمیدن...
-
باز آغاز..
شنبه 22 مهرماه سال 1385 03:51
دوباره خزان.. دوباره سیاهی و تباهی .. سردی زندگی و تاریکی و ظلمت عجیب با تمام وجودش بر گلویم چنگ انداخته .. گویی می خواهد تمامم کند دیگر .. اما ..اما من در انقلابی خود خواسته خودرا رهایی می بخشم . تا باز کجا تن خسته ام رادر زیر چنگال اهریمنیش باز یابم .. *** اول سلام بعد یه عذر خواهی ساده و صمیمی بابت این غیبت نه...
-
تولد وبلاگ این چند نفر ( سومین سال )
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1385 21:04
یـکی بود ، یکی نبود تو اون روزگارای قدیم اون وقتا که همه چیز قشنگ تر از الان بود توی یه شب بارونی ( آخه اونوقتا خیلی بارون میومد ) یه بنده خدایی به اسم آلبالو تصمیم گرفت یه وبلاگی درست کنه که چند تا از برو بچه های با معرفت و باحال دور هم جمع بشن و از حرفای دلشون توی اون وبلاگ بنویسن اسم اون وبلاگ رو هم گذاشت : این چند...
-
* عصیان
جمعه 7 مهرماه سال 1385 05:29
یه نیمه شب , ساعت حدودای سه داد می زنم , تکرار زندگی بسه جمع می کنم وسایلو تو کوله هر جا بگی بریم , میگم : قبوله این آسمون , اگه همه جا یه رنگه باشه قبول , یه رنگی ام قشنگه بزن بریم یه جا که دل وا بشه یه جایی که همه چی زیبا بشه ببین کلاغا , همشون سیاهن اما چقد نزدیک قرص ماهن ! تو آسمون میپرن , بی خیالن این کلاغا , همه...
-
!...feed back
یکشنبه 2 مهرماه سال 1385 11:46
مرد: _ دلم برات تنگه عزیز...دلم تنگه.. بفهم! _ ببین، من بهت احتیاج دارم. به یه دوست بی غل و غش مث تو. به یکی که کنارم باشه. صاف و زلال... بهت احتیاج دارم. _ خوبی نازنین؟...جوابمو نمی دی؟... می دونم. می دونم حق من خیلی بدتر از ایناست. می دونم لیاقتتو ندارم..می دونم.. اما یه فرصت دوباره بهم بده. اگه دوستم داری. بهت...
-
...
جمعه 24 شهریورماه سال 1385 16:44
پاکی عشق مهم است نه نژاد مقدس ترین مریم برای من و پاک ترین یوسف برای تو! راشنو
-
تداعی
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1385 12:37
احساس خوب مسخره ای بهت دارم مسخره، شبیه لجن دیشبی خوب، اما نه به خوبی اونی که میونه لایه های فراموشیش پنهونم کرد حساب کارتو بکن ... پسرک تنها
-
بدون بازگشت
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1385 04:29
میروم , جاده آشنای من است تک رفیق دلم خدای من است میروم , از سکون بدم آمد همصدایم فقط صدای من است میروم , هیچکس نمی آید هیچ چشمی مرا نمی پاید میروم , خسته ام از این ماندن ماندن بیش از این نمی شاید میروم من .. کجا ؟ نمی دانم میروم ناکجا ,... چمیدانم ماندنم مثل بغض , بسته شده روحم از این روال خسته شده میروم , چون سفر...
-
فرامـوش
جمعه 27 مردادماه سال 1385 22:01
باید تو اینجا می بودی یا من آنجا نمی دانم شاید کمی کله شق تر باید بودم شاید کمی کله شق تر از من است فلانی آسانتر فراموش شدم... پسرک تنها
-
آدم
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1385 16:36
آدم باید هر روز مقداری موسیقی گوش کند، یک شعر خوب بخواند، یک نقاشی قشنگ ببیند و اگر پا داد یک جمله عاقلانه نیز بگوید. - انتخاب آلبالو به نقل از گوته * پی نوشت : - چقدر آدم بودم خوب به نظر میرسه ...
-
چه خبرا ؟!
دوشنبه 9 مردادماه سال 1385 05:08
* خیلی آرزوها داری , اونقدر که اگه قرار باشه روی کاغذ بنویسیشون تبدیل بشه به یه کتاب از بچه گیهات شروع شد اولین آرزوت داشتن دوچرخه بود یک دوچرخه نقلی که ازون بوقایی داشته باشه که وقتی با کف دست میزنی پشتش صداش در آد بابات بهت قول داد اگه نمره هات خوب بشه یکی .... ادامه در آلوچه * دوباره دانشجو شدم! اول مهر شروع دوره...
-
شبای تابستونی
یکشنبه 1 مردادماه سال 1385 05:36
شبای گرم تابستون , شبای جوونیه شبای رو پشت بوم رفتنو چشم چرونیه ! چشم چرونی تو حیاط خونه همسایه ؟ نه ! آسمون منظورمه ... , اون بالاها مهمونیه آسمون شبای گرم تابستون یادته ؟ چشمکا , ستاره ها و آینه بندون یادته ؟ من لب بوم تا سحر تو سیر آسمون بودم تو نیگام می کردی با لبهای خندون , یادته ؟ من برات شعرای عاشقانه می گفتم و...
-
مادر
جمعه 23 تیرماه سال 1385 12:42
... مادر ... (جاهای خالی رو به دل خواهتون پر کنین) پسرک تنها
-
مسیر سبز
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1385 04:16
من پر از ترسم این روزها سر راهم توی جاده های پر از پیچ و خم گاهی وقتها حواسم می پرد لب دیوارهای سنگی باغ های انار پاهایم که چشم ندارد می ترسم برود روی جوانه تازه روییده ای که دست هایش را به نیاز رو به آسمان بلند کرده یا بخورد , به تکه سنگی که دلش پر از درد سنگ بودن است من حواسم گاهی , پرت می شود توی زلالی آب می ترسم...
-
قایم باشک
شنبه 3 تیرماه سال 1385 00:53
۱ ۲ ۳ ... ۹ ۱۰ قایم شدی؟ ... کجایی؟ من نمی تونم پیدات کنم! دیگه خسته شدم... بیا بیرون دیگه. ... پیدات کردم! از پشت ابر بیرون بیا٬ خورشید من ! نوشته: عادله
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 22:57
نمیدونم چرا لذت اون لحظه هایی و دارم میچشم که تو بغلت تا خودِ صب آروم میگرفتم...خیلی دیره خیلی دیر....
-
عشق اینترنتی
جمعه 19 خردادماه سال 1385 06:14
واژه عشقو که می کوبم روی صفحه کلید صدای تق تق اون , شکل صدای قلبمه این پرینتی که گرفتم از , تموم صحبتات توی پاسگاه دلت , نامه حکم جلبمه من که چشمامو گذاشتم پای این شیشه سرد حقش این نبود که برگردی بگی که حقمه تو که رفتی صدای بستن در اومد و بعد تازه فهمیدم چقد " فرصت عاشقی " کمه .!! * آلبالو .
-
تکرار معصومیت
جمعه 12 خردادماه سال 1385 09:04
تو فکر کن که به یاد بیاری خواب اون فرشته ای رو که چند روز پیش (!) لبخند رو روی لب هات نشونده بود و آدمای دورو بر با وجد می گفتن داره با فرشته ها حرف می زنه!! کودکی در خواب خرگوشی با رویای فرشته ها ! همینه که می خوام برگردم!! * دلتنگ
-
قسمت
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 03:25
دنیا شبیه گردو بود منم یه مورچه سیاه زندگی شکل شب بود و تو هم شبیه قرص ماه یک دونه گندم مال من یک آسمون , بود مال تو من زیر بارون خیس خیس رنگین کمون بود , مال تو خونه من , زیرِ زمین دا لونای تنگ و سیاه خونه تو , تو آسمون خوش به حالت , خانوم ماه دلم خوشه به دیدنت کاش شبا مهتابی باشه می خوام دلم برا ی تو همش تو بیتابی...
-
ژوراسیک
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1385 22:52
با یه شهاب سنگ داغ و ناغافل، از سمت نگاه خیانت آلوده ات مثل نسل دایناسورها، همه چیزهایی که عشق بهش می گفتن سرد و نابود شد اشکالی نداره شاید یه روزی نسل آدما بیاد و جاشون رو توی این سرزمین بکر غبارآلود پر کنه ... خوشگلا آدمو به خاک سیاه می شونن... از پسرک تنها (عصر یخبندان)
-
ستاره
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 07:26
ای ستاره! چشمک تو راهی به دل نمی برد چشم باز کن و ببین که چشمک یک چشم سیاه مدتهاست که این دل را به اسیری برده است..... نوشته عادله که تو آسمونش یه عالمه ستاره داره!
-
نیاز
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 15:16
ما آدم ها مانند خارپشتانی هستیم که برای گرم شدن به هم می چسبند، اگر به هم بچسبند نیش خارشان به تن هم فرو می رود و اگر جدا شوند از سرما رنج خواهند برد ! نوشته آلبالو از روی دست شوپنهایمر !
-
رنگین کمان
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1385 23:53
به چشمانم می گویم ببارند٬ تا شاید رنگین کمان نگاهم دلت را برباید... نوشته عادله که عاشق بارون و تر شدنه!
-
روح سرگردان
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 10:05
من و تو سه روحیم در دو بدن گهگاه واهمه دارم از روحی سرگردان که کالبدش را هنگام یکی شدن آن دو جستجو می کند ت پسرک تنها
-
غریق
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 21:38
زندگی شکل یه خواب عمیقه اگه توش غرق بشی ؛ شناتم که خوب باشه ؛ اون جاهای عمیق ممیقش یهو نفست بند میاد و خفه میشی یهویی ها ؛ نه ذره ذره ؛ فقط باید حواست جمع باشه ؛ به قول قدیمیا باید هوشیار بخوابی تا گربه ماهی ِ غفلت ؛ شاخت نزنه مرگ شبیه بیدار شدنه فکر می کنی چشاتو کجا باز کنی ؟ از آلبالو
-
یه دونه عموی مهربون مال من!
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1385 19:03
یک ستاره از دل آسمون مال تو یک ستاره برای...؟ -نه ستاره نمی خوام! یه شاخ گل برای تو..یه شاخه نه دو تا ..اصلا هیچی من گل نمیخوام که! یه نگاه مهربون برای تو یه نگاه مهربون نه زلال نه اصلا فرقی نداره فقط یه نگاه ...اوم آخه من نگاه هم نمی خوام !! یه جفت دست کوچولوی گرم همیشه یاور برای لحظه های سخت نه لحظه های خوب نه اصلا...
-
باز ... باران
یکشنبه 13 فروردینماه سال 1385 03:45
بازباران با ترانه با گهرهای فراوان میخورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگلهای گیلان کودکی ده ساله بودم شاد و خرم، نرم و نازک،چست و چابک با دو پای کودکانه میدویدم همچو آهو میپریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه میپراندم سنگ ریزه، تا دهد بر آب لرزه می شنیدم از پرنده، از لب باد وزنده...