-
محصول مشترک
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1385 12:07
بازیگرِ فیلمی شده ایم که محصولِ مشترکِ عشوه های تو و چشم چرانی های من است .. (نور... خاموش صدا... قطع دوربین... خاموش ... حرکت...) پسرک تنها
-
بهار شو!
جمعه 4 فروردینماه سال 1385 01:27
بهار که می آید؛ در پی نسیمی که می وزد؛ شکوفا شو ، جوانه بزن، بهار در تو زاده می شود، بهار در تو می دمد.. بهاری باشید و سبز و پرگل! * جودی
-
عیدت مبارک ...
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1385 00:57
بعد از نگاهی به دور و بر سال نوی همه آدما ؛ مبارک آلبالو
-
دوباره چهره نوروز.. دوباره چشم و دل ما و چهره های بهار !
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1384 12:43
دوباره موسم گل فخر آسمان و زمین شکوه و شادی نوروز و ماه فروردین دوباره سحر سپهر است و لحظه هایی ناب دوباره رویش گل در انتظار آفتاب دوباره بوی بهارست و رنگ نور و امید طبیعت است و طراوت ، سرور و جشن و نوید بهار آمد ؛ دیگر بار پدر فلک و مادر گیتی سالی نو به بار می آورند و جامه سبز بر تن طبیعت می پوشانند تا بهاری سرشار از...
-
عطر بیک
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1384 03:01
مثه قندی , که تالاپ , گم میشی تو چایی داغ , مثه سیبی , که تولوپ , می افتی از درخت باغ , مثه ماهی , که شالاپ , میشینی رو دامن آب , مثه صبحی , که شولوپ , می افتی رو چشمای خواب , مثه سایه ای جوونه می زنی , رو تن من مثه شبنمی , که پهنه روی بستر چمن , مثه صبح جمعه ای , پر از صدای , جیک و جیک , مثه بوی خوشی تو , شبیه بوی ,...
-
فریبا
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1384 11:03
هیچوقت دروغ نمی گن ولی این بار هم فریبشون رو می خورم آتیش به زندگیم بازگشت از اون چِشای عسلی ... پسرک تنها
-
تب و لرز
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1384 06:26
تب و لرز کرده ام .... در تب اشتیاق دیدن تو می سوزم و از ترس پایان نیافتن این انتظار سرد بر خود می لرزم نوشته عادله
-
تولد بهترین آلبالو ...
شنبه 13 اسفندماه سال 1384 22:43
دو تا ماهی توی تنگ بیقرار بودن ...چشمهای بابا بیقرار تر ... زمان به کندی می گذشت درست مثه زمانی که منتظر رسیدن یه لحظه تکرار نشدنی هستی ساعت پنج صبح و طنین صدای گریه تو بود که قشنگترین لحظه زمان رو رقم زد تو بدنیا اومدی درست زمانی که اولین شکوفه آلبالو باغچه جوونه زد ! نوشته : نرگس و ناهید خواهر کوچولوهات!
-
تولدت مبارک عمو آلبالو!
جمعه 12 اسفندماه سال 1384 14:03
من : من اردیبهشتم... شما کی هستین ؟ آلبالو : من ؟ یه ماهی کوچولو که سیزدهم به دنیا اومده...۱۳ اسفند.. من : ۱۳ چه جالب پس ۱۳خوش یمنه آلبالو : من ۱۳ رو دوس دارم...۱۳ هم به دنیا اومدم ۱۳...نه ۱۲+۱ !! قبل از اون مکالمه عمو بهم گفت : چرا توی وبلاگ این چند نفر نمی نویسی عمو ؟ منم ننوشتم تا روز تولد عمو بهترین مناسبت بشه...
-
جا خالی
شنبه 6 اسفندماه سال 1384 03:55
روی گونه های تو , جای گرمی دست های من , خالی روی گونه های من , جای گرمی دست های تو , خالی این همه جا بدون پر بودن این همه جا , برای جا خالی نقطه چین , نقطه های پر تردید نقطه هایی به رنگ خال خالی نصف شب ؛ خواب های پر ابهام روی لب , دانه های تب خالی دست در جستجوی بودن تو لابه لای ملافه ای خالی .... جا برای نفس کشیدن...
-
کاغذ ؛ خط ؛ قلم
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1384 15:22
بچه که بودم , بعضی وقت ها همینطور الکی کاغذ می خوردم بزرگتر که شدم , دستم عادت کرد به , خط خوردن و حالا کم کم می ترسم از اینکه , اسمم شروع کند به قلم خوردن ... آلبالو
-
تا همیشه...
شنبه 29 بهمنماه سال 1384 10:37
به چی فک می کنی؟ _ هیچی باور کنم؟ _ نه! پس بگو. _ به اینکه باورم نمی شه! به این دارم فکر می کنم... عجب! چه با مزه. پس بیا با هم بهش فکر کنیم. چون منم باورم نمی شه ! _ چیو ؟ همونی رو که تو باورت نمی شه دیگه ! _ اٍ اٍ اٍ اٍ اٍ ه .... دیوونه. اذیت می کنی ها. به موقع اش تلافی می کنم! آ خ خ خ خ جون! بیا همین الان تلافی کن...
-
خط آبی
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1384 02:11
کی می دونه , شاید یه روز , یکی بیاد , در بزنه تق و تق و تق , تق و تق و تق , به در تلنگر بزنه از پشت در صداش بیاد صدای آشناش بیاد کفش پاهاش پاشنه بلند ابرو کمون , گیسو کمند گوشه لباش یه تیک واسه , لحظه های بگو بخند چشاش سیاه , خسته ز راه صورتش شبیه قرص ماه کمر باریک , تو دل برو کنار لبش خال سیاه انگشتای نازکشو تق و تق...
-
ریشه
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1384 01:12
وقتشه که یه سفر کنم به اعماق دل می خوام ببینم ریشه هات از کجا آب می خورن که شاخ و برگت دارن روی خیلی چیزا سایه میندازن می خوام ببینم باید راه آب رو ببندم یا ریشه رو قطع کنم از خاطرات پسرک تنها
-
سکوت گویا
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1384 20:31
خنده های بلند و کشدار قطره اشکی که حلقه می زند سقوطش از چشمانم و بغضی که در این میان می شکند تا پنهان شود و وجودی که پر از اتهام است پر از آرزوهای کوچک دست نیافتی پر از فریاد... می خواهم فریاد بزنم می خواهم بگویم می فهمم درک می کنم اما سکوت می کنم شاید سکوتم گویاتر باشد... نوشته ی شیما
-
بدون عنوان!
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1384 22:29
پرواز در آسمان مهر من می کنی ولی بر شاخسار عشق دیگری فرود می آیی تار و پود سپید جامه ات قیمت پروانگی من است.فراموش کرده ای ؟ مهم نیست سقوطت را که خواهم دید ... پسرک تنها
-
سلام...
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1384 20:49
برای ورود بعضیا به بعضی جاها، فرش قرمز پهن می کنن.. اونوقت برای ورود بعضیای دیگه به بعضی جاهای دیگه، پلاکارد می زنن ، از این طرف کوچه تا اون طرفو ریسه کشی می کنن، گوسفند قربونی می کنن و شونصد هزار نفر وایمیستن صلوات می فرستن! برای ورود بعضیای دیگه راه می یفتن تو خیابونا و بوووق.. بوووق.. بوبوق بووووووق راه می ندازن!...
-
دلتنگ
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1384 23:24
دلم تنگ آواز نفسی است٬ که پشت خاطره ها جا مانده است... نوشته عادله
-
جالبه!
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1384 20:40
واقعا جالبه ! - چی جالبه؟ اینکه تاثیر کلماتت از تاثیر استامینوفن کدئین هم بیشتره! نوشته؛ نرگس
-
نخواه
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1384 13:13
دنیای من شبیه دنیای تو نیست دنیای تو هم شبیه دنیای من نیست نخواه که دنیام رو تغییر بدم چون چشمای من شبیه چشمای تو نیست . نوشته: نرگس که دلش واسه دیدن یه دنیای خوشگل تنگ شده!
-
آفت
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1384 19:03
این روزا فکر می کنم جون همون بادمجونه با یه تفاوت کوچیک : همیشه یه آفَتی واسَش پیدا می شه حتی اگه مالِ بَم باشه نوشته پسرک تنها که این روزا از اون آفَت زده هاست
-
Diabol Project
جمعه 30 دیماه سال 1384 11:12
برو از پیشم دیگه نمی خوام ببینمت ولی نه به این خاطر که تمامِ مدتی که پیشم بودی ،منو ندیدی برو از اینجا، نه به این دلیل که توی این یه سال دوستم نداشتی برو فقط بخاطر اون دلیل لعنتیت که باعث شده الان دوستم داشته باشی برای همیشه از پیشم برو (اگه از این اخلاقها نداشتم که پسرک تنها نبودم )
-
سادگی
سهشنبه 27 دیماه سال 1384 20:35
من چه ساده دل به تو بستم و تو چه ساده دلم را شکستی سادگی من و تو عجیب شبیه هم است ! نوشته نرگس که افتخار می کنه به اینکه آلبالو برادرشه
-
عجیبه !
سهشنبه 27 دیماه سال 1384 20:15
من چه ساده دل به تو بستم و تو چه ساده دلم را شکستی سادگی من و تو عجیب شبیه هم است ! نوشته نرگس که افتخار می کنه به اینکه آلبالو برادرشه .
-
پوزخند
یکشنبه 25 دیماه سال 1384 20:53
نمی توانم جلوی لبخند خودم را بگیرم گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد. آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست همه گول خوردند! .. نوشته صادق هدایت انتخاب از : آلبالو
-
اشک
سهشنبه 20 دیماه سال 1384 22:22
داری گریه می کنی عزیزم؟ - من؟ نه! پس چرا چِشات پرِ اشکه؟ - آها اینارو می گی؟! نه بابا مالِ پیازه!! پس کو پیازش؟ - پیاز؟! کدوم پیاز؟؟!! من گفتم پیاز؟ آره فکر کنم! - آها. نه ! هوا گرمه چشمام عرق کرده!! آره. هوا که خیلی گرمه! - نوشته پسرک تنها همراه با یه عالمه تبریک بخاطر عید
-
تمرکز
چهارشنبه 14 دیماه سال 1384 07:02
عشق نور است عقل ذره بین من از این می ترسم که عشقم تنت را بسوزاند وقتی مدام به تو فکر می کنم ... * آلبالو
-
Merry Christmas
یکشنبه 11 دیماه سال 1384 18:15
تو زندگیمو به لجن کشیدی همیشه برای یه لقمه غذا باید زبونم دراز باشه از صبح تا شب غُرغُر می کنم چون تو منو یه قورباغه آفریدی خدا! پسرک تنها (دور از جون!)
-
کلید
جمعه 9 دیماه سال 1384 06:18
کلید را که می اندازی و میپیچانی دری باز می شود کلید را که نداری خودت را هرچقدر که بپیچانی هم دری برایت باز نخواهد شد آنتوان آلبالو !
-
ضیافت
سهشنبه 6 دیماه سال 1384 05:33
برق می رود توی تاریکی آرامش بیشتری داری یک سیخ کبریت و سی دانه شمع دونه دونه با آرامش شمع ها را روشن می کنی شعله کبریت نوک انگشتاتو می سوزونه ولی بهش قول دادی ... فقط با یه دونه حالا سی تا نقطه نورانی .. شبیه سی تا ستاره توی آسمون شب ... توی خونه اس بهش نگاه می کنی توی چشاش سی تا نقطه نورانی می درخشه روبروش می شینی...