-
تضاد
سهشنبه 19 خردادماه سال 1383 14:02
عقلا و بزرگان عقیده دارند تفاوت عمده آدمی با حیوان در اندیشیدن و قوه تشخیص اوست . از بزرگی پرسیدیم : - قوه تشخیص و تفکر به چه کار آید ؟ فرمود : - آدمی برای بقاء خویش به خصایصی همچون دروغگویی , خیانت , حسادت , دورویی , تکبر , عصیان و زیاده خواهی و نیز برای اطفاء شهواتش به خصیصه بی رحمی , رذالت , پستی و دون مایگی...
-
بلوغ
یکشنبه 17 خردادماه سال 1383 00:53
در توصیف دوست داشتن دو حالت وجود دارد : 1 - دوستش دارم , با هر که باشد 2- دوستش دارم , فقط با من باشد حالت اول مرگ تدریجیست و حالت دوم زندگی تدریجی و در توصیف نفرت نیز دو حالت وجود دارد : 1 - از او متنفرم , چون دوستش دارم و با دیگران است 2- از او متنفرم چون دوستم ندارد و با من است حالت اول مرگ تدریجیست و حالت دوم...
-
بالای ۱۸ ..
جمعه 15 خردادماه سال 1383 02:42
ببین یه وقت جو نگیردت ها نه که حالا یه کم خودتو واسم لوس کردی دیگه تمومه ها نه که پیش خودت فکر کنی حالا که منو اینجوری از کف تا سقف مثه سگ همسایه لیس زدی منم اینکارو می کنم ها .. ببین تو راحت باش بقیه کارتو بکن ...
-
محاوره
سهشنبه 12 خردادماه سال 1383 08:13
- سلام عزیزم - .......... - دیروز بهت زنگ نزدم چون با ... بودم٬ شبم اونجا موندم - @#!!!!!!!! - اه چقدر بی جنبه ای منو بگو که می خوام باهات روراست باشم.... " چه بی کلاس قطع کرد٬ همینه دیگه ایرونیه!!!!!!! " در ضمن: لطفا اگه دوست دارین منم مثل بقیه رومانتیک!!!!! بنویسم بگین!!! دوست دارم بیشتر ایرادام گرفته بشم تا تمجید...
-
همه چیز در یک لحظه ..
پنجشنبه 7 خردادماه سال 1383 09:03
لعنتی .. اونشب یه بار دیگه دیدمت .. من سوار ماشین بودم و تو .. داشتی از خیابون رد می شدی .. در حالیکه سعی می کردی هر چه بیشتر خودتو به اون پسر موبوری که باهات بود بمالی .. لعنتی .. چشمهامو می بندم .. و لحظه برخورد شدید هیکلتو با ماشین و خورد شدن تمام استخوناتو هزار بار تو ذهنم مجسم می کنم .. ... کاشکی .. کاشکی هیچوقت...
-
بر باد رفته
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1383 02:26
دوسم داره دوسم نداره دوسم داره دوسم نداره دوسم داره دوسم نداره .... و گلبرگهای زندگی بدینسان به باد می رود. نوشته آلبالو
-
بازم تو
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1383 09:32
رنگ نارنجی را دوست دارم سطل آشغال اتاقتو یادم میاره سبز٬ لجن کنار دست شوئی رو وقتی زیاد مشروب می خورم و با دقت بهش نگاه می کنم تا بالا بیارم و آبی روشن؛ چشمهاتو همراه با برق منحصر به فردش بعد از دید زدن دخترای غریبه! قهوه ای موهاتو وقتی چربه.... نکنه عاشقت شدم؟ تارا
-
فنا شده ...
پنجشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1383 08:28
سررسید عمر من همین امروز است که تو را نخواهم دید ... همین امروز که تو در خواب ابدیت فرو رفته ای و من در آغوش مرگ آرمیده ام ...اما می دانی که من و تو چه تفاوتی با هم داریم ؟ تو می مانی و من ... من فنا شده در خودم خواهم بود که زمانی را به فنا سپری کردم و حالا به فنا می روم ... سررسید عمر من مدتهاست فرا رسیده و من مانند...
-
از سری نامه های عاشقانه اش به من
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1383 07:30
- عزیزترینم: به من نگو رو X نرم٬ - چون تمام انرژی و عشق من به تو٬ از مصرف اونه! به من نگو علف نکشم٬ - چون تمام خوش اخلاقیام و تحمل دل تنگیات٬ از علفه! نگو بهت خیانت نکنم٬ - اگه نکنم٬ چطور قدر تو رو بدونم و بفهمم چقدر با بقیه فرق داری؟ یکوقت به سرت نزنه منو بزاری و بریا!! آخه Bitch من فقط توئی... در ضمن: دوستت دارم مثل...
-
هوشولولولو ...
جمعه 18 اردیبهشتماه سال 1383 23:46
- عروس خانوم وکیلم ؟ عروس رفته زبون مادر شوهرشو بچینه ... - عروس خانوم وکیلم ؟ عروس رفته زبون خواهر شوهرشو بچینه ... - عروس خانوم وکیلم ؟ - با اجازه دوست پسرای عزیزم خصوصا شروین جون ... بعععععع له . هوشولولولو ...مبارکهههه به پای هم بمیرین ایشالله حالا خر تو خر با هم برقصیم ( دوماد با لپای سرخ هاج و واج می نشیند و در...
-
قول ..
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1383 03:01
آه .. عزیزم .. یه لحظه صبر کن .. ۱.. ۲..۳.. ۴ .. ... ۸.. ۹.. ... ۱۲..۱۳..۱۴.. .. .. ۲۱.. ۲۲..۲۳.. ... ۲۶..۲۷..۲۸ .. ... ببین .. من واقعا نمی دونم تو چندمین نفری هستی که دارم بهش قول ازدواج میدم ... نوشته فریاد خاموش که هنوز می شمرد .. و تا ابد ..
-
ساده لوح
سهشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1383 00:52
اینکه آدم از یه بلندی پرت بشه و محکم بخوره کف زمین خیلی درد داره ولی , زود همه چیز تموم میشه اینکه آدم توی آتیش جزغاله بشه و بسوزه خیلی بیشتر درد داره ولی , یه خورده بعد همه چیز تموم میشه اینکه آدم بیفته توی آب و دست و پا بزنه و خفه بشه بازم خیلی درد داره ولی , زود همه چیز تموم میشه اینکه آدم وسط یه اتوبان گیر کنه به...
-
یه نگاه ..
یکشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1383 07:13
آه ...عزیزم .. اگه ممکنه یه خورده پاتو بلند کن .. آها .. خوب شد .. ممنونم .. حالا .. حالا یه نگاهی به زیر پات بنداز .. خوبه .. فکر کنم حالا دیگه بتونی وجود خرد و له شده منو دقیقتر ببینی .. نوشته فریاد خاموش که فقط از تو خواست دیده بشه ..حتی اگه ...
-
خدایی کردم!
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1383 01:36
امروز خدا یی کردم .. . امروز خدایی کردم ، امروز عروسک چوبیم رو نگاه کردم و خدایی کردم ... آدمک کوچکی که تقریبا هفت سال پیش تنها با یک کاتر از دل یه تکه چوب کوچک درش آوردم... آره ، حرکتش دادم ... و خدایی کردم ... و چه حس غرور آمیزی، بردمش لب پنجره ... آروم گرفتمش بیرون ... تمام وجودش دست من بود ... اینکه بندازمش یا نه!...
-
هنوز ..
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1383 02:09
به جسم پاره پاره ی روی زمین می نگرم .. و به تو .. به تو که در آرامش عصبی کننده ای فرو رفته ای .. .. رگهای پیشانی ام متورم شده اند .. ـ آره ..؟ این قلب منه ..؟ .. و تو .. مغرورانه لبخند می زنی .. چیزی آن گوشه .. روی زمین هنوز می تپد .. توسط فریاد خاموش که هنوز آن گوشه را می نگرد .. و تا ابد ..
-
مرگ بودن ...
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1383 02:41
زندگی تخم پشه است در دهان سگ ... زندگی آب دهان مورچه است در آبی دریا ... زندگی خیلی کوچک است ... به اندازه لحظه بودن ... به اندازه ... اما مرگ بزرگ است ٬ آن را می پرستم ... و تو می دانی که مرگ چیست ؟ اصلا می دانی که مرگ را چرا می خواهم ؟ به قول دوستی من در مرگ زندگی جستجو می کنم و این عین بودن است ٬ حتی اگر مرده باشم...
-
زندگی الا کلنگی!
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1383 17:04
نوشته مشترک بابالنگ دراز و متهم بالا پایین ... بالا پایین ... بالا پایین ... بالا پایین ... بالا پایین ... بالا پایین ... .... .... .... خوب دیگه بازی بسه! :
-
مست ...
جمعه 28 فروردینماه سال 1383 02:25
شبئ در حال مستئ ، تکیه بر جائ خدا کردم در آن یک شب خدایئ ، من عجایب کارها کردم جهان را روئ هم کوبیدم ، از نو ساختم گیتئ ز خاک عالم کهنه ، جهانئ نو بنا کردم کشیدم بر زمین از عرش ، دنیا دار سابق را سخن واضح تر و بهتر بگویم ، کودتا کردم خدا را بنده خود کرده ، خود گشتم خدائ او خدایئ ، با تسلط هم به ارض و هم سما کردم میان...
-
برای همیشه
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1383 16:06
روبروی من پشت میز نشست . به چشماش نگاه کردم . زیبا بود . لبخند زد . ظرف غذا رو به ملایمت هل دادم جلوش . - بخور . - تونمی خوری . - چرا می خورم . انگشتای قشنگ و کشیدش قاشق نقره ای رو برداشت . اولین لقمه رو که خورد لبخند زدم . پوست نازک و رنگپریده گلوش خیلی آروم بالا و پایین رفت . بهم نگاه کرد و با همون صدای گرم همیشگیش...
-
متنفرم ازت ٬ اما ...
دوشنبه 17 فروردینماه سال 1383 23:22
از راه که میرسم، میام میشینم رو به روت، سعى میکنم تو چشمات نگاه نکنم، سرمو میاندازم پایین و خیره میشم به فنجون چایى که بخارش، صورتمو گرم میکنه. بعد، همه خستگیمو، همه احساس اسارتمو، همه نفرتمو از تو که اینقدر فضا رو از خودت پر میکنى که حتى جایى واسه بودن من باقى نمیمونه، همه دلزدگیمو، همه میل به فرارمو از توى قلبم جمع...
-
نسیان
شنبه 15 فروردینماه سال 1383 03:03
به کدامین گناه مرا به انتظار محکوم می کنی قاضی سرنوشت من ، نمی شود با طناب دار فراموشی ات مرا بمیرانی؟ من رعشه های مرگ را به تازیانه های انتظار ترجیح می دهم. نوشته آلبالو
-
خیلی چیزا ..
جمعه 14 فروردینماه سال 1383 13:43
یک .. ... دو .. ... سه .. سیلی چهارمو جوری توی گوشش می زنم که خون از گوشه لبش راه میفته .. می دونی ..؟ همیشه اینجور زدنو دوست داشتم .. آخه .. آخه باید بفهمم این بوی لجنی که لباسای زیر زنم میده از کجا اومده .. نباید بفهمم ..؟ پنج .. به قلم فریاد خاموش که خیلی دیر متوجه خیلی چیزا شده .. خیلی دیر ..
-
باران بوسه ...
چهارشنبه 12 فروردینماه سال 1383 17:57
بوسه ام به چشمانش زیر باران بود ... باران می بارید و من چشمان او را بوسه باران می کردم ... باران بر صورتم می زد و او می دید که من چه تلاشی برای بوسیدنش می کنم ... اما او خودش را از من و از باران بوسه هایم دور می کرد و من حسرت می خوردم که چرا باران او را می بوسد و من ... و من ... و من ... و من ... و من ... چرا هیچ کس...
-
جوجه تی غی
دوشنبه 10 فروردینماه سال 1383 02:56
بهت گفتم تو واسه من زیادی من مثل یه بچه ام و تو کوه آب نباتی گفتم بهت , دیوونه ام , یه آدم عجیبم لابه لای این آدما , فک می کنم غریبم گفتم که تو ماهی ولی منم فقط جرقه تو بمبی اما من فقط , صدای یک ترقه تو , تو یه چیز دیگه ای , تو مثل یک خدایی منم که خیلی گیجم و یادم می ره کجایی همش باید داد بزنم تا تو رو پیدا کنم یادم...
-
توجیه ..
شنبه 8 فروردینماه سال 1383 08:43
کاش می دونستی .. لعنتی .. لعنتی .. بازم اشغالی .. با این بوق لعنتی دیگه داری بدجوری کلافم می کنی .. دوست دارم بدونم فردا چه جوری می خوای همه چیزو واسم توجیه کنی .. و منم مثه یه اسب واقعی بشینم و حرفاتو باور کنم .. با این بوق لعنتی دیگه داری بدجوری کلافم می کنی .. کاش می دونستی .. کاش می دونستی چقدر دروغاتو دوست دارم...
-
روزی که ..
پنجشنبه 6 فروردینماه سال 1383 06:33
خیلی زودتر از اینها باید این کارو می کردم .. صدای جیغهات هنوز توی گوشمه .. می دونم که اصلا انتظارشو نداشتی .. در میان درد و لذتی که تو وجودت پیچیده بود اینو از توی چشات خوندم .. خیلی زودتر از اینها باید این کارو می کردم .. می دونی ..؟ امروز رو به خاطر بسپار .. روزی که زن شدی .. فریاد خاموش ...
-
گوسفند
سهشنبه 4 فروردینماه سال 1383 21:53
اووووه ... اینجا رو نیگاه! یه عالمه گوسفند اینجاس ... یه گله گوسفند ناز ... اینا ... ایناهاش ، یک گوسفند ، دو گوسفند ، سه گوسفند ، چهار گوسفند ، پنج گوسفند ، شیش گوسفند ، هفت گوسفند ، ... ... شب بخیر!!
-
باور ...
شنبه 1 فروردینماه سال 1383 03:57
فکر می کنی باور کردم ..؟ باور کردم که منو نمی خوای .. که دیگه منو دوست نداری .. که دیگه واست مهم نیستم .. فکر می کنی باور کردم ..؟ معلومه که باور نکردم .. همونطور که وقتی گفتی منو می خوای و همه زندگیت هستم باورم نشد .. به قلم فریاد خاموش که خیلی چیزا رو باور نداره حتی اومدن سال جدید رو ...
-
چشمانش ...
پنجشنبه 28 اسفندماه سال 1382 18:56
کنارم که نشست ٬ با خودم گفتم روزی او را صاحب می شوم و دیگر از پیشم نخواهد رفت ... نگاهش کردم و چشمان شهلایی اش را به خاطر سپردم ... با خودم گفتم که روزی این چشمان را از حدقه در می آورم و آنها را صاحب می شوم ... اما تا آمدم دست به چشمانش بکشم او ناپدید شد ... چرا هیچ کس کنار من نمی نشیند تا من چشمانش را در بیاورم و مال...
-
سال نو مبارک
چهارشنبه 27 اسفندماه سال 1382 18:54
آرزوهای من برای سال جدید شما ... سال نو مبارک س... سلامت باشید. آ... آرزوهاتون برآورده شه. ل... لحظه لحظه زندگیتون پر از شادی باشه . - - - ن... نوی نو بشه دوباره ظاهر و باطنتون! و... وبلاگ نویس شید!!!! ( البته اگه نیستید اگه هستید که وبلاگتون روز به روز بپیشرفته!) - - - م... معلوماتتون شونصد برابر بشه! ب... بلا به دور...